Monday, 1 May 2017

خلوت


:
قطعه اي را بايد تمام مي كردم و تا قبل ١٢ نيمه شب ارسال. تقريبا آماده بود ولي هنوز بايد #متن اديت نهايي و #تايپ مي شد كه #مهمان عزيزي ازً راه رسيد. نه مي خواستم مهمانم را تنها بگذارم و نه وظيفه ي #نوشتن را. آنچه را بايد مي نوشتم هوشيارانه به ضمير ناخوداگاه سپردم و با مهمان نشستم. با رفتن او شروع به تايپ كردم. نيازي به تفكر پيرامون آنچه بايد مي نوشتم نبود، كلمات خود روي صفحه كليد كليك مي خوردند و متن خيلي بهتر ازً انچه در ابتدأ در نظر داشتم نوشته و نيم ساعت قبل ازً #پايان مهلت ارسال شد.
... و اين بود معجزه #ديروز #دوست كه هنوز ازً تجربه ي آن #مستم.
© All rights reserved

No comments: