Friday 26 February 2010

بهار در راه است

هدیه نوروزی من به دوستان گرامی

پیشاپیش فرا رسیدن بهار و سال جدید را تبریک میگوییم

ترانه گذشته با صدای معین

Persian New Year (Nourooz) is celebrated in the first day of spring
We have 22 days left to this event. I decided to celebrate it early by putting some of my “springish” photos together. Hope you like it

Thursday 25 February 2010

فقط به یاد عشق

This has so much red, that made me think of love
Yes! in it I see love
I'll dedicate it to LOVE
این عکس اونقدر توش قرمز داره
که منو یاده عشق انداخت
شقایقه دیگه
شاید هم خاصیتش اینه
___________________
ای غایب از نظر بخدای می سپارمت
جانم بسوختی و بدل دوست دارمت
حافظ
© All rights reserved

Nourooz is almost here!


نیاز
Originally uploaded by Shahireh



Persian New Year (Nourooz) is nearly here

بهار در راهه

Dr Ali Shareyati

خداوندا

برای همسایه كه نان مرا ربود، نان

!برای عزیزانی كه قلب مرا شكستند، مهربانی

!برای كسانی كه روح مرا آزردند، بخشش

!و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم

دکتر علی شریعتی

Wednesday 24 February 2010

...M...A...S...K...

از اشعار دیگران
18/2/09
__________________
اي كاش دري مي بود
در اين لحظه هاي سكوت

اي كاش پري مي بود
در اين پايين مطرود

اي كاش دستي مي بود
در اين كاشانه ي نابود
__________________
© All rights reserved

Tuesday 23 February 2010

Little miss Orange peel


Once upon a time, there was me and an orange with plenty of time to waste. I ate the orange; then made a lady with the orange peel. She decided to go for a stroll amongst the flowers of the tablecloth.
Making the figure and writing about it, might be a waste of time,  nevertheless, you are reading it!
:D

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. من بودم، یک پرتقال و کلی وقت. اونقدر وقت که بعد از خوردنش هم بازم وقت اضافه اومد. شروع کردم یک خانم از پوست پرتقال درست کردن. ایشون هم بعد از خلق شدن رفتند یک گشتی میان گلهای سفره بزنند. منم این عکس رو گرفتم برای یادگاری. حتما میگید چه بیکار! که البته شاید هم بی ربط نگفته باشید ولی جانا از اونجایی که اینو میخونی باید گفت: بیکارم ولی تو بیشتر از من

© All rights reserved

Monday 22 February 2010

More of my old photos

Hit by lightning
Originally uploaded by Shahireh

18+

lake District, uk

Youth, these days! They don't respect anything!

اوا! خاک عالم! این جونهای این دوره اصلا شرم وحیا ندارند
در ملع عام

© All rights reserved

Thursday 18 February 2010

Tuesday 16 February 2010

A love story


Khorasan, Iran

Once upon a time there was a sunflower in love with a tomato plant that lived behind the wall. It was not easy for the sunflower to grow taller than the wall and turn away from the sun just to look at the tomato plant. But that’s exactly what it did. After all they were in LOVE.


یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کسی نبود
یک گل آفتاب گردون و یک بوته گوجه فرنگی با هم تو یک باغ زندگی میکردند
روزی یک دیوار وسط باغ زده میشه تا باغ به دو قسمت تقسیم بشه
این دیوار بین عاشق و معشوق فاصله میندازه
گل آفتابگردون به شوق دیدن یار اونقدر رشد میکنه
تا از دیوار هم بالاتر میره
به آفتاب پشت میکنه
تا بتونه فقط نگاهی به بوته اونطرف دیوار بندازه

©All rights reserved

Friday 12 February 2010

Jump!

Kish Irland, Persian Gulf, Iran

Nothing but a dark shadow
aiming for the calmness
of the sea below
سایه ای سیاه
بر فراز صخره ها
نگاهی منجمد مانده
به امواجی آرام
و چشم به راه
©All rights reserved

Wednesday 10 February 2010

مال دزدی

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
هشدار
این مطلب بداموزی داره و چنانچه خیلی زود اخلاقهای بد رو یاد می گیرید، لطفا نخوانید
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

این یک طرح برای روز عشق (والانتاین) بود که
امروز دیدمش و خیلی هم ازش خوشم اومد. از اون خوش اومدنهایی که شاعر (اسم شاعر رو نمیدونم) گفته
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
خلاصه دیدم نمیشه اینجا نداشته باشمش. نفس عمیقی کشیدم و در کمال پر رویی عکس رو کپی و ادیت کردم که خیلی هم مشخص نباشه، یک قاب تند هم دورش انداختم (مثل ماشین دزدهایی که شماره و رنگ ماشین رو عوض میکنند). شد اینکه می بینید و آنچه نباید می شد

خطاب به خدا
خدایا توبه
این یکبار رو ندیده بگیر لطفا

خطاب به خالق اثر
جسارتا 
حلالمون کن

خطاب به دادگاه رسیدگی به تخلفات از حقوق عکاسان
من همه چیز رو انکار می کنم

Monday 8 February 2010

وضعیت ممتاز


Mashad, Iran

با تو حتی گناه عبادته
خواستنت
عین نیت به زیارته

با تو امید زنده میشه
عشق به زندگی
میلی پاینده میشه

با تو یک دنیا شادیم
ذات
از خود آزادیم

با تو لذت رو میشه چشید
میشه رنگ قرمزو
با قلمی مشکی کشید

با تو تنهایی معنی نداره
عاقلم ولی منطق
تو قلبم جایی نداره


© All rights reserved

Sunday 7 February 2010

In the sky


I saw smoking clouds
and two parallel lines joining into one

بر فراز آسمان
ابرهایی را دیدم، که سیگارمی کشیدند
و دو خط موازی که در هم فرو می ریختند



© All rights reserved

از نوشته های اینترنتی

نویسنده این متن من نیستم
از ایمیلی کپی کردم
__________
می گویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود می پرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم؟

یکی از مشاوران می گوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند». اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ می دهد: «نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آن ها را که نمی فهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آن ها که می فهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمین های دیگر کوچ می کنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد

Saturday 6 February 2010

وقتی قراره شانس بیاری، میاری

Khorasan, Iran
نمیدونم این خبر رو شنیدید یا نه

آقای دیوید نامی (فامیلش رو نمینویسم) سر کارش تو بانک، جلوی کامپیوتر غرق در تماشای عکسهای نیمه برهنه خانم مدلی بوده. غافل از آنکه پشت به اون و دقیقا روبروی صفحه کامپیوترش دوربینهای یک برنامه تلویزیونی استرلیایی مشغول ضبط مصاحبه زنده ای با جناب رئیس بودند و تمام این عکسها هم در طول مصاحبه مرتب پشت سر ایشون پخش شده. در مراحل آخر مصاحبه یکی از (به نظر) همکارهاش چبزی به دیوید میگه و اون برمیگرده و به دوربین نگاه میکنه. انگار همون وقت دوزاریش افتاده که چه کاری شده! نگاهش در اون لحظه دیدنیه. طفلکی به نظر خجالت زده میومد. به هر حال این مصاحبه رو اینترنت طرفداران زیادی پیدا میکنه

تصمیم بر این گرفته میشه که این آقا از کارشون اخراج بشن. ولی مردم کلی امضا جمع میکنند که اخراجش نکنید. گویا حتی خانم تو عکس (میرندا خانم) هم به جمع طرفدارهای ایشون میپیوندند و خلاصه دیوید قصه ما اخراج نمیشه و این ماجرا ختم به خیر میشه. با خودم فکر میکردم که
خدا رو شکر
که آقای دیوید
تو ایران نبود
وگر نه
...


© All rights reserved

Disappointed ;(

Mashhad, Iran


I had such high hopes for today!

چقدر منتظر امروز بودم و براش نقشه داشتم، ولی حیف که همه چیز نقش برآب شد

Thursday 4 February 2010

It’s hard to say goodbye


لحظه ی #خداحافظی، لحظه ی پر دروغیه

باید محکم بایستی، شاید خیلی #محترمانه دست بدی
 آروم لبخند بزنی 
و کلماتی چون: "به سلامت" و "به خدا سپردمت" رو به لب بیاری

وقتی می خواهی غیر محترمانه #اشک بریزی
دست مسافرت را بگیری و التماس کنی که بماند
"...و بگویی "تنهام نگذار، #نرو، نرو


The moment of #separation is a deceitful one
You are supposed to stand firm, smile respectfully and maybe shake hand as you manage words like “take care” and “see you”... when all you want to do is to shamefully cry and beg them to stay. All you really want to say is “don’t leave”.


©All rights reserved

Wednesday 3 February 2010

در باب زیاده خواهی عاشق

Sometimes even spending all your time with the one you love, doesn’t end longing for that person

با دوستی حرف میزدم که گویا دلش برای دلدارش تنگ شده بود. گفتم تو که همین تازگیها یارت رو دیدی. ولی بعدا با خودم فکر کردم که شاید نصیحت بدرد بخوری بهش ندادم. این چند خط ناقابل رو برای جبران می نویسم

طفلک همه عاشقهای دنیا، هر چقدر هم که به مرادشون نزدیک بشن بازم محاله که بتونن نیمه پر لیوان رو ببینند
اگه اشتباه نکرده باشم این شعر از جامی ست

ندارد عاشق بیدل قناعت
فزاید حرص او ساعت به ساعت
دودم نبود به یک مطلوبش آرام
بهردم برطلب برتر نهد گام
چو یابد بوی گل خواهد که بیند
چو بیند روی گل خواهد که چیند


©All rights reserved