Wednesday 30 November 2011

باژگونه خوانی در فرهنگ

مردم و حاکمیت "امنیت اجتماعی" به معنی وسیع کلمه را با نظمیه، امنیه، کلانتری، دادگاههای کیفری، زندان، شکنجه و کشتار عوضی گرفته اند. مردم از آن جهت در اشتباهند که هر بار که می خواستند از "ناامنی اجتماعی" خلاصی یابند و برآن بشورند، ابتدا به اینها حمله ور می شوند، در حالی که اینها خود معلول عوامل اجتماعیند. حاکمیت نیز از آن جهت در اشتباه است که می خواهد با این وسایل امنیت برقرار کند. آنچه تاریخ گذشته ما گواهی می دهد، نه ان موفق شده و نه این

جامعه شناسی نخبه کشی، علی رضا قلی، نشر نی، ص 37

Monday 28 November 2011

دلداری دادن عطار

اون شب هم بعد از اینکه از مهمونی برگشتیم از کثرت معمول نصایح دوستان منگ بودم. شک و شبهه خودم در صلاح راهی که انتخاب کرده بودم به اندازه کافی فکرم را درگیر کرده بود، نمک پاشی دوستان مسلما کمک نمی کرد. البته مطمئن هستم که اطرافیان از روی خیرخواهی مرا به بازگشت به تدریس در دانشگاه و یا اشتغال به داروسازی ترغیب می کردند. به قولی "دوست آنست که بگریاند نه آنگه بخنداند"! ولی مطلبی که دوستان دقت نمی کردند آرامش و خوشحالیی بود که قدم گذاشتن در راه نویسندگی برایم به ارمغان آورده بود و گرچه از شغلم استعفا داده بودم ولی بی کارهم نبودم 

به هر حال آنشب پر از احساس گناه از اتلاف وقت و راه مستقیم را به صورت زیگ زاگ پیمودن مهمان ملکه بی خوابی ها بودم. تصمیم گرفتم کمی کتاب بخوانم. بدون هدف دست انداختم و اولین کتابی که بدستم آمد (کتاب منطق الطیر عطار) برداشتم و مشغول خواندن شدم

به نکاتی در مقدمه کتاب (بتصحیح و مقدمه دکتر جواد مشکور) برخوردم که من را با خودم آشتی داد. دریافتم که در مسیر زندگی راه مستقیم و غیر مستقیم معنی ندارد. بخش عظیمی از منطق، درک، خواسته ها و برداشت های اکتسابی مدیون تجارب زندگی و راهی است که پیموده شده. انتخاب شاهراهی عریض یا کوره راهی پر پیچ و خم مهم نیست. مهم به پیش رفتن است

******

 پیشه شیخ فرید الدین عطار نیشابوری شاعری که هنر خود را وسیله ارتزاق خود نساخت، عطاری بوده. عطار در آن روزگار کسی را می گفتند که اصناف داروها را بفروشد یا بسازد، داروساز کنونی. وی افکار و عرفان خود را در قالب نظم و نثر به رایگان در اختیار همگان می گذاشته

 عطار در خسرونامه می گوید

بمن گفت ای بمعنی عالم افروز     چنین مشغول طب گشتی شب و روز
طب از بهر تن هر ناتوان است      ولیکن شعر و حکمت قوت جان است

و بعد اشاره به کتاب قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا در علم طب کرده می گوید

 اگر چه طب بقانون است اما       اشارت است در شعر و معما

 و باز در ناصر خسرو می گوید که نظم مصیبت نامه و الهی نامه (مثنویات عطار در تصوف) را در داروخانه آغاز کرده

مصیبت نامه کاندوه نهانست         الهی نامه کاسرار عیانست
بداروخانه کردم هر دو آغاز         چه گویم زود رستم زین و آن باز
بداروخانه پانصد شخص بودند     که در هر روز نبضم می نمودند

******

 احساس آرامش کردم. هیچ کسی بهتر از عطار نمی توانست چشم مرا بروی واقعیت باز کند. به تصمیم اعتماد کردم و راهم را باور

ممنون عطار جان 


© All rights reserved

هر که فهمش بیش، دردش بیشتر


" هر چه فحش شنیدم و یا در جراید بی مسلک مزدور خواندم، پر کاهی بر من اثر ننمود و هروقت به یاد پندی می آمدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می کنند، برای مبارزه حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم."  خاطرات و تالمات مصدق، ص 246

Saturday 26 November 2011

گداختن

در قمار رفتنت زندگی باختن
سمند غم را تا مرز جنون تاختن
در مکتب هجران، درس درد آموختن
هیمه جان را در شعله ی تنهایی سوختن
از همه رنگ و بوی زندگی روی برتافتن
گوهر سلامت را از ناچاری به رایگان فروختن

© All rights reserved

از نوشته های اینترنتی - نشان فروهر

متن زیر نوشته من نیست ولی اطلاعات جالبی داره
+++++++


چکیده ی تاریخچه ی فروهر
"فـُروهـَر" یا "فـَروَهـَر" و یا نام اصلیِ آن "فـَرَه وَهَر(Farahvahar) در اصل نام آریاییِ "روح" در زبان عربی است. بیش از چهار هزار و پانصد سال پیش، زمانی که تقریبا تمام اقوام کره ی زمین سرگرم بت پرستی بودند و تمام وجود انسان را فقط و فقط همین کالبد خاکی و فانی میدانستند، درست در همین زمان، آریاییانِ باستان اعتقاد داشتند انسان غیر از کالبد خاکی دارای روح بوده و پس از مرگ، این روح از بدن فانی جدا شده و به جای دیگری رفته و به زندگی اش ادامه میدهد، آریاییان این منزلگاهِ پس از مرگِ روح را  "اَختران"  می نامیدند. نامی که آریایی ها برای آنچه که ما امروز بدان روح میگوییم انتخاب کرده بودند "فَرَه وَهَر" بود، و قدمت ساخت نشان "فره وهر" به بیش از چهارهزار سال پیش بازمیگردد. و جالب اینجاست که اعتقاد آریاییان به وجود "فره وهر" (روح) به پيش از زايش زرتشت بزرگوار باز ميگردد، و این خود جای بس افتخار است. سنگ نگاره هاي شاهنشاهان هخامنشي در کاخهاي پرسپوليس و سنگ نگاره هاي شاهنشاهان ساساني همه حکايت از آن دارد.
 
 
 
 
 
به عقیده ی آریاییان، "فره وهرها" هر ساله در ماه فروردین به زمین آمده و برکات آسمانی با خود می آوردند، و روز سیزدهم فروردین دوباره به آسمان برمیگشتند، پس آریایی ها شبِ آخرین چهارشنبه ی سال را به بالای تپه ها رفته و با روشن کردن آتش مراسم باشکوهی را برگذار میکردند و به استقبال "فره وهرها" میرفتند (چهارشنبه سُهران)، سپس در روز سیزدهم فروردین برای بدرقه ی فره وهرها به دشتها رفته و جشن برپا میکردند (سیزده بدر).
 
 
 
اکنون که بطور خلاصه دانستیم "فروهر" چیست، به توضیحات اندکی در مورد مفهوم این نشان ایرانی میپردازیم.
 
 
 
 
 
مفهوم نشان "فروهر"
   
نکته بسيار شگفت انگيز درباره ی اين نشان ملي ما ايرانيان آن است که ذره ذره ی اين نشان داراي مفهوم و دانشي نهفته است. اينک به تشريح اين نشان ملي مي پردازيم :
 
 
 
1 – چهر ی یک پیرمرد
قرار دادن چهره يک پيرمرد سالخورده در اين نگاره اشاره به شخص نيکوکار و يکتا پرستي دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسنديده اش سرمشق و الگوي ديگر مردمان بوده است و ديگران تجربيات وي را ارج مي نهادند. بنابراین قرار دادن چهره ی یک پیرمرد به عنوان سرِ نگاره نشان از خرد و تجربه ی پیرمرد دارد. 

2 – دست راست پیرمرد
دست راست نگاره به سوي آسمان دراز شده است که اشاره به ستايش و پرستش "دادار هستي اورمزد" خداي واحد ايرانيان دارد، که زرتشت در 4000 سال پيش آنرا به جهان هديه نمود، و عجیب آنجاست که پیش از زرتشت، آریاییان به وجود "فره وهر" (روح) و "اهورَ" (خدا) اعتقاد داشته اند.
   
3 – حلقه ای که در دست چپ پیرمرد است
چنبره اي (حلقه اي) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پيماني است که بين انسان و اهورامزدا بسته ميشود و انسان بايد خداي واحد را ستايش کند و هميشه در همه امور وي را ناظر بر کارهاي خود بداند . مورخين حلقه هاي ازدواجي که بين جوانان رد و بدل مي شود را برگرفته شده از همين چنبره ميدانند و آنرا يک سنت ايراني ميدانند که به جهان صادر شده است . زيرا زن و شوهر نيز با دادن چنبره (حلقه) به يکديگر پيماني را با هم امضا نموده اند که هميشه به يکديگر وفادار بمانند .
   
4 – بالهای نشان فروهر
بالهاي کشيده شده در دو طرف نگاره اشاره به تنديس پرواز به سوي پيشرفت و ترقي در ميان انسانهاست و در نهايت امر رسيدن به اورمزد دادار هستي خداي واحد ايرانيان است .
 
5 – سه ردیف پر بر روی بالهای فره وهر
سه قسمتي که روي بالها به صورت طبقه بندي شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پير خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد  که بعدها به نشان اضافه شد. که بي شک ميتوان گفت تا ميليونها سال ديگر تا جهان در جهان باقي باشد اين سه فرمان پابرجاست و هميشه الگو و راهنماي مردمان جهان است . اين سه فرمان که روي بالهاي فروهر نقش بسته شده همان کردار نيک، گفتار نيک و پندار نيک ايرانيان است. بالهای "فره وهر" برای پرواز، پیشرفت و تعالی انسان به سوی اهورامزدا از این سه ردیف پر تشکیل شده و بالهای انسان تنها با حمایت این سه ردیف پر (کردارنیک، گفتارنیک، پندارنیک) توانایی پرواز و پیشرفت را دارد.
   
6 – حلقه ای که کمر پیرمرد را دربرگرفته است
در ميان کمر پيرمرد ايراني يک چنبره (حلقه) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به "دايره روزگار" و جهان هستي دارد که انسان در اين ميان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در ميان اين چنبره روزگار روشي را براي زندگي برگزينند که پس از مرگ روحشان شاد و قرين رحمت و آمرزش الهي قرار بگيرد .
   
7 – دو سر حلقه که به پایین آویزان گشته است
دو رشته از چنبره (حلقه) به راست (خیر) و چپ (شر) کشیده شده است که نشان از دو عنصر باستاني ايران دارد . يکي سوي راست و ديگري سوي چپ . نخست " سپنته مينو" که همان نيروي الهي اهورامزدا است و ديگري "انگره مينو" که نشان از نيروي شر و اهريمني است . انسان در ميان دو نيروي خير و شر قرار گرفته است که با کوچکترين لرزشي به تباهي کشيده مي شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نيک، گفتار نيک، پندار نيک پيروي کند هميشه نيروي سپنته مينو در کنار وي خواهد بود و او به کمال خواهد رسيد و هم در اين دنيا نيک زندگي خواهد کرد و هم در دنياي پسين روحش شاد و آمرزيده خواهد بود .
   
8 – قسمت دم که سه ردیف پر دارد
قسمت دم نیز همانند قسمت بالها به سه ردیف پر تقسیم شده. انتهاي لباس پيرمرد سالخورده باستاني ايران به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نيک، گفتار نيک و پندار نيک دارد. پس تنها و زيباترين راه و روش نيک زندگي کردن و به کمال رسيدن از ديد "اشو زرتشت" همين سه فرمان است. که ديده مي شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهاي زرتشت بوده است را براي خود برگزيده است و خرافات و عقايد پوچ را به دور ريخته است .
 
 

Thursday 24 November 2011

اون عدد چند تا صفر داشت

رشوه گرفتن در ایران عمومیت دارد. از صدارت الی ادنی مستوفی و میرزا متصف به این صفتند... رشوه گیری در ایران جزو واجبات و تکالیف لازمۀ اجزا است، ولی مردمان محترم، وقتی که با هم دشمنی دارند، نسبت این عادت ذمیمه ملعونه را به طرف مقابل داده، او را مضمحل و برطرف می نمایند."


جهودکشان، نویسنده ناشناس عصر مشروطه، تصحیح هارون وهومن، کتاب ارزان، استکهلم، سوئد



اولین امام جمعه ایران

میر محمد مهدی اصفهانی فرزند سید مرتضی از اعقاب محمدباقر مجلسی در سال 1185 یا 1186 ه.ق. در اصفهان بدنیا آمد. وی در دوران سلطنت فتحعلی شاه و حدود 1226 ه.ق. به سمت امام جمعه تهران منصوب گردید و 37 سال این وظیفه را به عهده داشت. وی مستمری بگیر دولت انگلستان بوده، از مخالفان سرسخت قائم مقام فرهانی بوده و روابط تنگاتنگی با
میرزا آقاسی
داشته

"
  بعد از کشته شدن قائم مقام، میرزا مهدی به وزیر مختار روس این امر را تبریک گفته و گفته که از دست این "بدتر از طاعون" خلاص شدیم." به نقد از امیرکبیر و ایران در جامعه شناسی نخبه کشی، علی رضا قلی

Wednesday 23 November 2011

Another sleepless night

It's about 2am. Watching a wildlife drama-documentary on TV about Joe Hutto, a biologist (turkey natural) who raised thirteen wild turkeys from eggs

It was amazing to see how the relationship of Joe and turkeys developed and changed over the course of a year. The day that turkeys left home was very sad, but worse than that was what happened when a male turkey decided to stay with Joe. One day suddenly the turkey became very territorial and attacked Joe, who defended himself. After that fight the last turkey remaining also left.

++++
I remembered a duckling that I had many years ago. How she liked to peck on my pencil every time that I sat down to do any home work. I kept pushing her away from my notebook, but she was fascinated by the movement of the pen
© All rights reserved

Tuesday 22 November 2011

حاجی میرزا آقاسی

نخستین صدراعظم روحانی در تاریخ ایران حاجی میرزا آقاسی، فردی بسیار عبوس، بدزبان ولی حاضر جواب و دارای هوش و ذکاوت بوده. وی صدراعظم، ولی  و مراد محمدشاه قاجار بوده ولی در مورد قوانین ملک داری و سیاست اطلاعی نداشته. علی رقم نا آشنا بودن با امور نظامی محاصره هرات را خود رهبری کرد و نیمه کاره از محاصره هرات دست کشیده، ارتش را به حال خود رها کرده و با این بی تدبیری خود باعث شد که افغانستان از ایران جدا شود

میرزا آقاسی به مدت 13 سال زمامدار ایران بوده و در این مدت خزانه مملکت را به سمت ورشکستگی سوق داده. از خسارت های فراوانی که به ایران وارد کرده (علاوه بر از دست دادن افغانستان) می توان از واگذاری حق دریانوردی انحصاری در دریای خزر به روس ها نام برد. معروف است که گفته: "ما آب شور دریای خزر را چه می خواهیم بکنیم؟ ما مرغابی نیستیم که احتیاج به آب شور داشته باشیم."  در توجیه این واگذاری گفته: " برای مشتی آب شور، کام شیرین دوست را تلح نباید کرد." هنگامی که ماجرای این واگذاری را دیکته می کرده تا به شاه گزارش دهد از قوام الدوله پرسید، "آیا مجلس شورا هم برای این کار جزئی لازم است؟" و خود در جواب سوالش پاسخ داده که: "خیر، من که مصلحت نمی دانم برای یک آب ناگوار که این قدر پول هم می دهند شورا کنیم. آب کثیف را می دهم، پول طلا می گیرم. باز هم باید ناز کنیم؟ آمدیم مجلس کردیم، در آن مجلس کی باید رای بدهد؟ شاهزاده ها هستند که عقل ندارند. همین قدر که قبله عالم فرمود، کار ختم است. دیگر کی می تواند که نکول نماید؟" 
+++

معروف است که وی به ملاحظه قنوات رفته بود.مقنی ها که در قعر چاه مشغول کندن بودند و وی را نمی دیدند با هم صحبت می کردند. یکی از آنها گفت: یک نفر نیست به این آقای صدراعظم بگوید که زمین ریگ، احمق چطور آب می دهد؟ وی از بالا فریاد زد: خانه خراب احمق توئی. اگر آب برای من بیرون نمی آید، به جهت تو الدنگ ابله که نان بیرون می آید
+++

سورسات خواهی  یا مال بگیری از مراسم دوران قاجار بوده. در آن دوران رسم بر این بوده که خواربار و آذوقه لشکریان و علوفه مورد نیاز مواکب از روستاهای سر راه عبور لشکریان جمع می شده.  معمولا سپاهیان، هر اسب، قاطر و الاغی را که می دیدند به نفع لشگر ضبط کرده و به اردو می بردند. اگرچه قانونا معادل قیمت را صاحب مال می توانسته از مالیاتش کسر کنند ولی هیچ وقت این قانون در عمل اجرا نمی شد و روستایی بازنده بوده. از همین رو به محض نزدیک شدن سپاهیان و موکب شاه اهالی ده تمام دارایی خویش را برمی داشتند و به دهات دور می رفتند  تا سپاه بگذرد

گویند روزی حاجی میرزا آقاسی از دهی می گذشته ، ده را خالی می بیند. افراد وی تنها پیرزنی را که در حال فرار بوده در آن آبادی پیدا می کنند و او را به حضور صدراعظم میاورند. وی در پاسخ اینکه چرا می گریختی می گوید: مال بگیری است من هم فرار می کردم. آقاسی می گوید تو که مال نیستی، تورا که نمی گرفتند، چرا ترسیدی؟. پیرزن در پاسخ حکایتی را تعریف کرد. روزی روباهی می گریخت. در پاسخ به اینکه تو چرا میگریزی گفت که مال بگیری است و اسب و قاطر و الاغ را می گیرند. گفتند: خب این به تو چه؟ روباه گفت در این شلوغی کی نگاه می کند که من قاطرم و یا روباه؟ تا ثابت کنم که من روباهم پاهایم نعل شده. آقاسی هم که از این حکایت خوشش آمد به پیرزن خلعتی بخشید و وی را رها کرد

بنا به نوشته جامعه شناسی نخبه کشی (علی رضا قلی، نشر نی) این رسم بعده ها توسط امیر کبیر برافتاد. وی موظف کرد تا هزینه سفر مامور دولت از جانب دولت پرداخته شود و به رعیت فشار نیاید
+++


در تاریخچه تحول پرچم ایران، اطلاعات ماهانه، سال دوم، شماره 4 آمده که: "در زمان محمدشاه ناگهان مهر دولتی و علامت روی پرچم تغییر داده شد و به دستور محمدشاه شیر نشسته را سرپا و شمشیر به دست روی بیرق منقوش نمودند. سفیر یکی از دول همجوار نزد صدراعظم وقت (حاجی میرزا آقاسی) رفت و نسبت به این عمل اعتراض کرد. میرزا آقاسی پاسخ داد: آقای عزیز شیر هم حیوان است و جماد نیست و البته مثل سایر حیوانات، گاهی از نشستن خسته می شود، به پا می خیزد. این موضوع آنقدرها هم مهم نیست که سبب این همه گفتگو شود."


اقتباس از کتاب جهودکشان، نویسنده ناشناخته (عصر مشروطه)، تصحیح هارون وهومن، 1383 کتاب ارزان، استکهلم، سوئد

© All rights reserved

Thursday 17 November 2011

اگه کشورها کتاب بودند، سرزمین ما چه کتابی بود؟


I saw this book in waterstones; the cover had a paintings by Iman Maleki an Iranian artist.

 تصادفی به این کتاب برخوردم.  مجموعه داستان های عربی با یکی از نقاشی های
ایمان ملکی
. یاد خودم افتادم، یاد تو، یاد خیلی از ماها


© All rights reserved

Wednesday 16 November 2011

About 30 years of war (on-off)

In 1980 Iraq attacked Iran ----- war lasted 8 years
In 1990 Iraq attacked Kuwait----- a few months later in 1991 a US-led coalition attacked Iraq (from 1991 and for the next 12 years the deprivation suffered by Iraqi people intensified amid a proggramme of international sanctions.Ordinary people could not afford to buy food, such as milk and hospitals going without basic medicines.People were forced to line up for monthly rations of everything from soap to flour)
In 2003 Iraq was invaded by the Allied forces


In 2003 early december, Saddam being dragged out of a hole in the ground

Supported by the west

"It was with Western support that Saddam was able to play a key role in the attempted assassination, in 1953, of Prime Minister Abd el-Karim Ali, whose pan-Arabist tendencies were feared in Washington and London as a potential threat to the flow of oil."

High Tea in Mosul, O'Donnell Lynne, 2007, Cyan Books, London, p 52

"in 1980 Saddam set his armies against Iran in a war that lasted eight years and claimed around a million lives...the western powers once again became involved on the Iraqi side as international support...providing diplomatic backup, cash and arms" p53

انگلیسی ها میگن
Better late than never
:)

 
© All rights reserved

Friday 11 November 2011

11/11/11

Today has to be a special day
It could be about number one
It could be about equality

امروز شماره های یک همه برابر و تو یه خط صاف کنار هم ردیف شدند
میشه از تاریخ امروز درس گرفت
یه امروز رو بیایم با قامتی راست کنار هم بایستیم
جلوی آدمای دیگه (مخصوصا به خاطر مقام و پول) دولا نشیم
خودمون رو مساوی انسان های دیگه بدونیم و دیگران رو برابر
هر کدوم از ما میتونه برابری انسانها رو باور داشته باشه و بهش عمل کنه. کافیه در مرام خودمون انسانیت رو جا بدیم. از قانون وحشی که داریم بهش عادت می کنیم (یا عادت کردیم کمی فاصله بگیریم). همین امروز رو بیایم انسان باشیم و خودمون رو مالک زندگی، مال و تصمیم دیگران ندونیم و از اونا بالاتر و برتر. اگه پول گرفتی که تو خیابون مزاحم زنان و دختران بشی و اونا رو به خاطر اینکه نمی خوان به پرستش سیاهی تن بدند (و پوششی که حتی در دین اسلام هم مکروه دونسته شده رو قبول کنن) مورد آزار قرار بدی، اگه به نام اینکه "خلاف شرع" نکردی، به همسرت خیانت کردی. اگه اموال مادرت رو دزدیدی که پدر از دنیا رفته و اون خونه به این بزرگی رو می خواد چکار، بفروشه و سهم منو بده، اگه می خوایم بجای بچه هات هم زندگی کنی و حتی همسرانشون رو هم خودت انتخاب کنی، اگه با دروغ چنان عجین شدیم که دیگه زشتیش رو نمی بینیم، اگه به جای خدا نشستیم و دائم حکم تکفیر این و اون رو صادر می کنیم، اگه تو صف مخصوصا  اگه یه بچه جلومونه بی اهمیت به اون می خوایم زرنگی کنیم و بزنیم جلو، اگه تو معامله می خوایم سر خریدار رو کلاه بداریم و هزار اگه دیگه
یه امروز رو آدم باشیم
و برابر 

© All rights reserved

Wednesday 9 November 2011

زنبق


Golnaz's Garden, Mashhad, Iran

قهوه تلخ زندگی
با حبه قند خاطرات
شیرین نگشت

رنگ طلا بر زورق کهنه عمر
بی مسماتر از نقش ماهی
در بی کران دشت

اینگونه لحظات
در سکوت هجران
غرق هرج و مرج گذشت

© All rights reserved

Monday 7 November 2011

An idol is 144 today!

Google's front page today, Marie Curie's 144th birthday

I have always been fascinated by Marie Curie's life and her dedication to research. She was one of my childhood idols.
Happy Birthday Marie ;)


 داستان زندگی و تلاش های پی گیر بزرگان علم و ادب  شرق و غرب برای خیلی از ما عبرت انگیز و جالبه. من هم از این قاعده مستثنا نیستم. شانس اینو داشتم که از کودکی با ماجراهای زندگی و کار برخی از این نوابغ آشنا بشم. یکی از شگفت انگیز ترین انسانهایی که به توانمندیهایش بسیار اندیشیده ام، ماریا اسکلودوسکا مشهور به ماری کوری است. یادش گرامی و روحش شاد


Sunday 6 November 2011

سرخی یه آرزو

Bonfire night, Stockport, UK

After many years, last night I attended  Bonfire night

 تماشای آتش بازی هم باشکوه و زیباست و هم پر از یه جور حس خطر و ماجراجویانه است

یا شب آتش  Bonfire Night
این جشن سالیانه‌ به نشانهٔ شکست طرح انفجار پارلمان انگلیس در پنجم نوامبر هر سال برگزار می‌شود. این مناسبت ابتدا در بریتانیا اجباری و  برای رستگاری پادشاه بریتانیا بود. امروزه بهانه ای است برای جشن، تماشای آنش بازی و نورافکنی




© All rights reserved

Thursday 3 November 2011

جانمی جان! فقط 250 هزار تومان

این روزها برنامه های تلوزیون سراسر تبلیغات شده. شاید در همه جای دنیا اینطوره. متاسفانه در ایران تبلیغ حتی ضمن برنامه هم امری عادی شده. خیلی از تبلیغات آزار دهنده را با اکراه تحمل می کنی و برای پایان یافتنشون دقیقه شماری. با این وجود، مزخرف بودن، مثبت ترین اثر مخرب بعضی از همین تبلیغاته. گاهی با خودم فکر میکنم آخه کی گول این تبلیغات رو می خوره؟ ولی وقتی اشتیاق روزافزون خیلی ها رو میبینم که چه اسون این ادعاهای پوچ رو باور میکنن و بدون تفکر پولاشون رو راحت خرج اجناس بنجل میکنن، دلم میسوزه

 البته در سیستمی که افراد همیشه از تفکر برحذر داشته شدند شاید نباید انتظار دیگه ای رو هم داشت. ولی پیشنهاد میکنم برای سلامتی خودتون هم که شده چشم و گوش بسته هر کی هر چی گفت رو باور نکنید. صرف اینکه آشنای قوم همسایه از قول برادرزادش در ناکجاآباد گفته که "فلانکس اینو خورده و بیماری لاعلاج مزمنش در یه چشم بهم زدن خوب شده"، دلیل موجه ای برای استفاده از داروی معجزه آفرین گرونی که به تایید وزارت بهداشت چندین کشور حوزه خلیح فارس هم رسیده، نیست

 تو این تبلیغات یه سری قرص برای افزایش قد مدام ایفای نقش میکنن. ولی حتی به اعتراف خود همین تبلیغ، این شفای کوتاهی قد چیزی بیشتر ازترکیبی از کلسیم، منیزیوم و زینک نیست. ضمن اینکه باید گفت که کمبود یک سری از ویتامین ها و املاح در دوران رشد میتوانه در عدم افزایش قد موثر باشه، باید تاکید کرد که دوران رشد استخوانها محدود به سن خاصی است. حالا ممکنه که این ترکیب صدمه ای به بدن نزنه (هر چند که مصرف بی رویه ویتامین ها و املاح کار چندان درستی هم نیست)، ولی با نرخ "فقط 250 هزار تومنی" ضررش برای جیب طرف کم نیست

بهر حال از ما گفتن بود
© All rights reserved

Wednesday 2 November 2011

وه چه خوش است لحظه رسیدن

The last few hours before arrival!

روزای آخر و ساعات واپسین دوری. رسیدن مهمانی عزیز

© All rights reserved

حسی گم شده

رنگ فیروزه ای زیر نور که مثل فلس ماهی ها می درخشه
 خطوط مشکی موازی کف استخر که از بالا شکسته و مواج به نظر میان
 بوی کلر که در هوای دم کرده و گرم پخشه
پنجره های بلند که آفتاب دلچسب پاییزی را به نمایش گذاشتن
 منظره بیرون درختهایی که همه شاخه هاشون هرس شدن و جز تنه های پهن نشونی ازشون نمونده
 ردیف بوته های نیمه زرد دور و علفهایی که سطح زمین رو با سبزی نامیزونی پوشاندن
 دیوار آجری که مثل یه خیمه ی قرمز رنگ یه گوشه برپاست
 یه شنا کوتاه و لذت گنگ نفس کم اوردن تو آب

© All rights reserved