Friday 30 September 2011

A summery autumn


Manchester, UK

Nature decided to spoil everyone in UK with a warm climate. Probably its way of apologizing for the cold summer we had.
I enjoyed every minute of my day. Hard to believe: an autumn's day reaching 32C!!!!!!!!!!!!!!!!

© All rights reserved

Thursday 29 September 2011

قدردانی و سپاس از حامیان کتاب بازگشت

 فرصتی شد تا از حامیان مراسم "رونمایی کتاب بازگشت در انگلستان" تشکری داشته باشم. حضورعزیزان موجب دلگرمی بود. هنرمندانی چند هم در اجرای برنامه شرکت کرده بودند که مجددا از آنها تشکر می کنم. آقایان شاکری، بانکی و رامبد برای اجرای  موسیقی، خانم هاله و آقای رامبد برای شاهنامه خوانی، آقای رحیم زاده برای نقد کتاب و خانم ایلار برای فیلم برداری از مراسم 

خانواده و دوستانی هم در امر پذیرایی و برگزاری مجلس کمک کردند که از آنها سپاسگزارم. جالب توجه بود که درحدود سه ساعت رکورد فروش کتاب "بازگشت" در ایران را شکستیم. ممنون از دوستانی که با خرید کتاب هم دو سازمان خیریه ذینفع (آسایشگاه معلولین ذهنی در ایران، مشهد و مطالعات سرطانی در انگلستان) را مورد حمایت قرار دادند و هم بنده را

 .لازم به تذکر است که خانم آتوسا زحمت فروش کتاب ها را بر عهده داشتند، خصوصا از ایشان کمال تشکر را دارم

  
با گروهی از دوستان در انتهای برنامه

© All rights reserved

Wednesday 28 September 2011

Sheila Vosough & I (promoting Bazgasht)

Photo by Atusa (Stockport, UK)

شیلا وثوق و کتاب من - بازگشت

© All rights reserved

Friday 23 September 2011

Thanks for the gift of life

عطر گلهای لیلیوم و طنین موسیقی همه اتاق را پر کرده
برخلاف چند روز پیش آفتاب گاهی از پشت ابرا خودنمایی می کنه
آرااااااااااااااااااااااامم
فکر رفتن بیرون از خونه بی وقفه قلقلکم میده 
و من این وسوسه مرموز را دوست دارم
امروز بودنم را جشن می گیرم
 دنیا! مرا در میان میلیون ها انسان دیگر بشناس 
و امروز مرا دریاب
پروردگارا! سپاس برای بهترین فرصت، فرصت زندگی
...
من امروز این موهبت را با تمام وجود در آغوش خواهم کشید

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه "
وين عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
"کاين دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام


© All rights reserved

Tuesday 20 September 2011

قصه و غصه

اتل متل توتوله
خود حسن چه جوره؟
گاوش شیر داره و نداره
وقف خارج از ایرانه 
مالش تو جیبه این و اون
دنبال دارو و دوا
روونه کردستونه
چرا واسۀ زنش  اسم بذاره
اسم خودش محترمه
کلاه، اونم قرمز که نه! کفن مشکی میذازه
آچینو واچین
عقلتو ورچین
© All rights reserved

Monday 19 September 2011

حسی در من می میرد و بغضی جان می گیرد

آرامش یک روز پاییزی مرا به حیاط کشاند. یه بغل از پونه های باغچه رو چیدم و مدتی با گلهایی که شادابی خودشون رو از دست می دادند و به زردی می گراییدند وقت گذراندم. افسوس! فصل سرما از راه رسیده
 فصل پایان
فصل درد
فصل تاریکی های ممتد

© All rights reserved

حق مسلم ما

اختلاس یعنی چی؟ سه هزار میلیارد چند تا صفر داره؟
آهن تف دیده مولا و بیت المال قضیه اش چیه؟

© All rights reserved

Saturday 17 September 2011

کلمات سفارشی

پست جدید نازی کاویانی رو می خواندم. یه دعوت بود برای نوشتن یک داستان کوتاه (حداکثر در 350 کلمه) با استفاده از چند کلمه پیشنهادی. داستان های جالبی ضمیمه پست شده بود. هر کدوم هم حس و حال خودش رو داشت. یشنهاد می کنم که بخونین و اگه دوست داشتین داستانتون رو اضافه کنید


باری، این داستان منه که اونجا نوشتم. کلمات رنگی، کلمات پیشنهادی هستند


*******
حتما امروز میاد. میاد. باز زیر سایه قدیمی تری درخت بید پارک کنارم می شینه و میذاره که چایش را با دو حبه قند شیرین کنم. میآد و از من می خواد که شعری را که به یمن بودنش همین امروز گوشه پاکت میوه نوشتم براش بخوانم. میاد تا با لبخند واگیردارش زهر حیات را به شربت مبدل سازه،  با یه مشت نان سیرم کنه و با با جرعه ای آب مست. میاد و حدفاصل پنجره تا افق رو با آبی فیروزه ای رنگ میزنه.  از گلای قرمز باغچه گلی بر تار موش پیچ میده و مشابه اونو هم به دسته دوچرخه من آویزون میکنه. تیره بخت گرفتار منو به اجبار روشن و آزاد می سازه و من همه توان می شم بطوریکه دیوار بلند مشکلات در مقابل بلندای همتم کوتاه می زنه....افسوس! امروز نیامد. ولی فردا؟ شاید فردا بیاید


© All rights reserved

دریاچه رضاییه را دریابید

لینک زیر مربوط به عکسهای من از دریاچه ارومیه است ولی متنی که در زیر اضافه شده نوشته من نیست؛ برای اطلاع رسانی اینجا اضافه کردم
  http://iranian.com/main/albums/white-demon.html

________________

دریاچه رضاییه در خطر خشک شدن کامل قراردارد و طی ۱۳ سال گذشته ۶ متر کاهش سطح داشته‌است. اختصاص ۹۰٪ منابع آبی منطقه به بخش کشاورزی، تبخیر زیاد در پی گرم شدن هوا و برداشت غیرمجاز از آب‌های زیرزمینی در پی حفر چاه از دلایل خشک شدن این دریاچه می‌باشند. کارشناسان ابراز داشته‌اند در صورت خشک شدن این دریاچه هوای معتدل منطقه تبدیل به هوای گرمسیری با بادهای نمکی خواهد شد و زیست محیط منطقه را تغییر خواهد داد.در اعتراض به خشک شدن دریاچه در فروردین سال ۱۳۹۰ اعتراضی صورت گرفت. در مرداد ماه سال ۱۳۹۰ مجلس شورای اسلامی با دو فوریت طرح انتقال آب به دریاچه ارومیه موافقت نکرد و این امر به احتمال زیاد به بحرانی تر شدن اوضاع دریاچه دامن خواهد زد، علاوه بر این پیش بینی میشود در صورت خشک شدن احتمالی دریاچه شاهد بارش باران نمک در بسیاری از استان های همجوار باشیم و در ادامه این امر منجر به آواره شدن ۱۳ میلیون نفر خواهد شد

Wednesday 14 September 2011

نازنین یارم نکن آزارم


داشتم آهنگ جدید سپیده "نازنین یارم" رو گوش می کردم، این سوال اومد به ذهنم، نمی دونم آیا جوابی براش داری یا نه.  سوال اینه: چرا این نازنین یارها همیشه بانی دردهای بزرگ میشن؟ وجه مشترک یار و آزار چیه؟ خب قبول هر دو به  - ار- ختم میشن ولی بازم میگم ترکیب این دو جور در نمیاد! درست مثل اینه که یه  یخچال تمام عیار داشته باشی که کارش این باشه که غذاهای داخلش رو به دمای اشتعال برسونه!... ولش کن. میگم اصلا چطوره وارد این بحث نشیم. به قول شاعر

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست     گرهم گله ای هست دگر حوصله ای نیست


© All rights reserved

Monday 12 September 2011

سهل الاتهام

تازه به محله نوساز "قدیس پور" نقل مکان کرده بودیم، خرید خانه در این محله کار چندان ساده ای نبود ولی با پادرمیانی مادر خانمم و به میمنت آشنایی دورادور ایشان با شخص صاحب نفوذی، مشکلات حل شد و طولی نکشید که به منزل مناسبی اسباب کشی کردیم. هنوز کاملا محل را نمی شناختم و با امکانات دوروبر آشنا نشده بودم. برای همین هم عصرها به همراه دختر کوچکم در محله گشتی می زدیم. هم فال بود و هم تماشا: هم با محیط جدید و همسایگان آشنا می شدیم و هم ساعتی را به گردش پرداخته بودیم. هر چه که بود از جابجا کردن تلی از کارتونهای کوچک و بزرگی که کنار اتاق ها انباشته شده بودند بهتر بود. در یکی از همین گردشهای عصرانه به خیابانی که فقط 5 دقیقه پیاده تا منزل ما راه داشت، رسیدیم. بزرگترین ساختمان این خیابان توجه مرا جلب کرد

وقتی که نزدیکتر شدیم و تابلوهای مقابل در را خواندم، از خوشی در پوست خود نمی گنجیدم. برای منکه عاشق قیمه بودم کشف مرکز گردهمایی گروه قیمه دوستان آنهم در نزدیک خانه مان نعمتی به حساب میامد. بلافاصله در زدم. بعد از چند دقیقه در اصلی ساخنمان با سنگینی باز شد و آقایی سرش از لای در بیرون کرد. سلام کردم و خود را معرفی کردم. علاقه ام را برای پیوستن به گروه قیمه دوستان اعلام کرده و با افتخار از سابقه طلائی قیمه خوران در خانواده پدری گفتم. با شک و تردید در را کمی بازتر کرد و خودش از جلوی در کنار رفت تا ما وارد شویم. دست دخترم را در دست گرفتم و پا به داخل صحن حیاط گداشتم. با سوظن به دخترم نگاهی کرد و گفت اینبار موردی نداره ولی دفعه بعد این بچه را با خود نیاورید چون پیر ما حضور دختر ها را در خارج از خانه مگر در پناه تاریکی شب جایز نمی داند. از اینکه به او اجازه دادید که در روشنایی روز بیرون بیاید، حنما دلگیر خواهد شد

Tuesday 6 September 2011

در بی نهایت جنگل سرسبز و دور عشق تو محصورم


از اشعار ماسک


Farhad flickr (Sep 06 1:19 PM):‎ 
دیدن چهره ی دلربای او در کنار خیابان خیس شده از باران زلال عصر  
حسغریبی را به من القاء کرد
که تا کنون در چشمه وجود من نجوشیده بود، از خود بیخود شدم
و راهی را پیش رو گرفتم که به سیاهی ابر باران آن روز بود 
اما به عشق دیدن گهگاه رنگین کمان عشق قدم به راه گذاشتم
 و اکنون در راهم
 تنها‎  

© All rights reserved

For info: Shahrokh Moshkin Ghalam


Festival of Arts Proudly invites you to an evening of everlasting harmony, love and beauty in the Ceremony of Sema in our evening of Rumi Sufi at Cadogan hall.


Shahrokh Moshkin Ghalam: Choreographer/ Dance
Siamak Nemat Naser: Tar
Pouria Akhavass: Vocal and Gheychak
Pezhham Akhavass: Tombak and Daf
Ava Farhang: Dance
Karen Gonzales: Dance

Date: 17th September 2011
Entrance: 16:30 Start: 19:30
Tickets:
£20.00 £30.00 £50.00
(( Book your ticket in advance get £5.00 discount ))

Purchase Tickets:
Box Office: 020 7730 4500
http://www.CadoganHall.com/

Monday 5 September 2011

عاشق بلند نظر

ای که چون کبک خرامان بگذشتی زبرم
 چه گنه سر زده بودم که نکردی نظرم

تا تو بودی خبر از خویشتنم نبود، ولی
بی تو از عالم و از خویش نباشد خبرم

تا به کی صبر توان کرد؟ که از بخت سیاه
شد از حد صبر ولی نیست نشان از ظفرم

مددی کن به من ای پیر! که در وادی عشق
طفلم و بی مددت راه به جایی نبرم

رشک بیهوده مبر گر شده ام قابل فیض
زان که ای شیخ! بود پاکتر از گل گهرم

جز به بالای بلند تو نظر نیست مرا
تا نگویند که من عاشق کوته نظرم

تا که من بندۀ عشقت شده ام از دل و جان
چو امینی نبود جز تو هوای دگرم

شادروان دکتر حسین امینی

 شاروان استاد حسین امینی در اردیبهشت 1310 در مشهد متولد شد. تحصیلات ایشان در رشته ادبیات بود و حدودا 50 سال سابقه تدریس در دبیرستان، دانشگاه و مراکز آموزش عالی کشور را داشتند. اکثر آثار بچاپ رسیده از ایشان بعد از فوتشان و توسط همسر آن شادروان، خانم آمنه فاضلی گردآوری، چاپ و انتشار یافته

 در ملاقاتی که به خانم فاضلی داشتم از ایشان پرسیدم که چطور شد که بیشتر این اشعار پس از فوت استاد چاپ شده. خانم فاضلی فرمودند که ایشان همیشه سرگرم تدریس و کارهای مربوط به آن بودند و کمتر فرصتی دست می داد که به چاپ آثارشان بپردازد و اکنون من با گردآوری اشعار یادشان را زنده نگه می دارم