Cheadle hulme, Stockport, UK
Autumn is just around the corner, but I still haven’t had enough of summer!
مدتی است که درسکوت به تماشای درختان تنومندی که تابلوهای هزار رنگی را به تصویرکشیده اند ایستاده ام. تنها عبور باد از میان شاخه ها و تداوم سقوط آزاد برگهای زرد، حضور طبیعت را در گالری "باور رنگ" متذکر میشود. خورشید از لابلای برگهای پولکی سرک میکشد و چشمانم را از نگاه به نقطه آغاز سماع برگها منع میکند
ناگزیر به پایین به برکه سبزی مینگرم که چون آینه ای غبار گرفته زیباییهای پاییز را در هاله ای از ابهام میپیچد. انعکاس تصویر محیط در این برکه، هراس گنگی را (از آینده ای بی تو) برمن تحمیل میکند. گویا به جام جهان نمایی مینگرم که سرنوشتی شوم در آن تجلی پیدا کرده: رویاهای به خون کشیده شده و امیدهای پژمرده در قالب رنگهای پاییزی
در یک روز پرهیجان تابستانی وارد زندگیم شدی. امروز که رفتی دنیا در پاییزی فرورفته که حتی به نهانیترین زوایای قلبم نیز سرایت کرده. میدانم که بی تو خزان دل زمستانی بس تهی و سهمگین را به دنبال خواهد داشت. ولی آیا در فراسوی کرختی و خموشی چنین فصل هولناکی باز هم زندگی با بهاری دگر ادامه خواهد یافت؟
در یک روز پرهیجان تابستانی وارد زندگیم شدی. امروز که رفتی دنیا در پاییزی فرورفته که حتی به نهانیترین زوایای قلبم نیز سرایت کرده. میدانم که بی تو خزان دل زمستانی بس تهی و سهمگین را به دنبال خواهد داشت. ولی آیا در فراسوی کرختی و خموشی چنین فصل هولناکی باز هم زندگی با بهاری دگر ادامه خواهد یافت؟
©All rights reserved
12 comments:
سلا م شهيره جان
چه وبلاگ نازي
زيبا مينويسي بازم ميام اينطرفا :)
موفق باشي
يا حق
عسل جان
سلام از ماست
:)
اسمت برام آشنا نبود ولی از روی عکست شناختمت
چه زیبا بود دیدنت
پای نوشته ای که برای تنهایی سروده بودم، ممنونم از اینکه سری به من زدی
XXX
نظرت با این چیه؟
انعکاس تصویرمحیط در این برکه
بدون تعارف نوشته خیلی عالی بود
از تنهایی گفتید
----------------------------------
در آخرین لحظه ی دیدار
دیداری که دوباره به بهانه ای به سویش شتاب گرفته بودیم
درست در آخرین لحظه
لحظه مرگ تمام زنده گی کوتاه و فراموش نشدنی دیدارهای ما
نم چشمانش را حس کردم
و به سختی سد ترک برداشته
اقیانوس پشت چشمانم را از فرو ریختن نگهداشتم
ای کاش هیچ وقت آن لحظه نمی رسید و من در آن اقیانوس بی انتها بر قایقی بدون بادبان و پارو شکسته سرگردان نمی ماندم
ای کاش هیچ وقت آن لحظه نمی رسید و من دوباره تنها نمی شدم
داشت یادم میرفت
:)
تصویر فوق العاده هست
و همخوانی بی نظیری با نوشته داره
Aug
ممنون از حضورتون و پیشتهاد
انعکاس تصویرمحیط در این برکه
موافقم و الان تصحیح میکنم
:)
خوشحالم که از عکس خوشتون امده
راستش اینو چند وقت پیش نوشته بودم
ولی دوست داشتم رو وبلاگم هم اضافش کنم. به جورایی میشه گفت با این به پیشواز پاییز رفتم
مطلبی که شما نوشتید، خیلی زیبا است
باعث افتخار منه که اینو اینجا داشته باشم
ولی چه غمگین
تراژدی شد
با آرزوی شادی و سلامتی شما
:)
زیبا بود خیلی
ای کاش می شد حداقل دردهای مشترک رو تقسیم کرد
اینو نیمه های شب یه مرد فقیر توی پیاده رو زیر بارون وقتی داشتم بهش کمک میکردم گفت: ء
ای کاش هیچ وقت کلمه ای بنام " ای کاش" وجود نداشت
ممنونم
جمله جالبی رو هم نوشتید
ولی فکر نمیکنین که بدون کلمه ای کاش
آرزوها هم بی معنی میشد؟
:)
بله دقيقا فرمايش شما درسته
اما شايد در لحظه هايي از زنده گي گفتن كلمه " اي كاش " اينقدر سخت و طاقت فرساست
اينقدر چيزاي خوب و دوست داشتني رو از انسان دور ميكنه كه اگه نمي بوديد دور نمي شدند
كه گاهي مجبوري اينو بگي
دقیقا
ولی به قول قدیمیها
دست رو دلم نگذار که خونه
:)
زندگیست دیگه کاریش هم نمیشه کرد
سلام خانمی! امیدوارم که امروز دلت مثل این نوشته غمگین نباشه. چون نوشتنت را دوست دارم پس ترجیح میدم بگویم "چه زیبا گفتی! " برات آرزوی روزهای همیشه تابستانی را دارم
ممنون عزیز، از اینکه وقت گذاشتی و نظرت را اینحا نوشتی.
روزهای تابستانی. چه پربها متاعی را نام بردی، منهم برای شما آرزوی سلامتی و شادی دارم
Post a Comment