Sunday 30 August 2009

به مهمان نوازان مهربان روستای لیوان

Livan village, Gorgân, northern Iran

در خانه قدیمی و زیبای بکی از اهالی روستایی در اطراف گرگان مهمان شدیم. اولین باری بود که این شانس را داشتم که درمنزلی ساخته شده از چوب و خشت (که نه به عنوان موزه بلکه محل سکونت مورد استفاده بود) باشم. خاطرات شادی از این مکان و مهمان نوازی صاحب خانه ها با من همیشه همراه خواهد بود. دوست داشتنی تر ازهمه چیز سماورگوشه اتاق با چای داغی که در استکان و نعلبکی همانجا سرو میشد بود که منو یاد خاطرات بچه گی و خصوصا مادر بزرگم انداخت

In our recent trip to Iran we visited Livan (one of the villages in the north) and were lucky enough to be invited to spend a day with one of the villagers. Their lives were so simple. I was impressed by their hospitality and loved every minute of my time in their company. The most precious part was when they were serving tea; it reminded me of my childhood memories in my grandmother’s house.

© All rights reserved

4 comments:

Farhad said...

سلام

عکسی که گذاشتید خیلی خوبه و توی بهترین زمان گرفته شده

وقتی متن رو میخونی
حس اینکه الان قراره یه چای خوب رو جلوت بگذارن زنده میشه. چایی که طعم صمیمیت رو بهمراه داره
...
ممنون

Shahireh said...

WoW!

سلام
ممنون از شما

ولی شما هنوز بیدارین!!!
مگه فردا قرار نیست برین سر کار
:)

Farhad said...

چرا
اتفاقا فردا زودتر از روزهای دیگه باید برم

اما شب یه چیز دیگه هست
بعضی وقتانمیشه از دست دادش

Shahireh said...

راستی هم همینطور هست

مخصوصا برای نوشتن