Wednesday 26 August 2009

وصفی در چند جمله

Khorasan, Iran

عشق را بیشتراز آنچه که واقعیت اقتضاء می کرد باور داشت. شاید هم به این بزرگ بینی نیازمند بود. دلخوشی هایش در حلقه ای قدیمی که زمانی سنبلی از وابستگی به دیگری بود خلاصه می شد، حتی در زمانی که خودش نیز این تعلق را انکار می کرد! هدیه ای که چون قوس گنبدی قدیمی بر بارگاه خاطرات، به دور انگشتش پیچیده بود و حتی جریان خون را با مشکل مواجه می کرد

وجودش به زائری در دنیای مقدس گذشته هایش می نمود. زائری که تنها بهانه اش برای زنده ماندن عطش سجده لبانش برمحیط سرد حلقه فلزی و تکرار دایره وار خاطرات وابسته به آن بود. زیر و بم رسم خودآزاری را می شناخت و برخلاف کثرت وجود اطرافیان تنهایی را همدم دیرینه خود می خواند

اینک با تصادفی ساده دستش در دست من بود و حضورش مرا با تردید آشناتر می ساخت. شاید نباید این همه دریچه را به روی هم می گشودیم هر چند که دربستن نیز خود خطائئ بود نابخشودنی تر

© All rights reserved

6 comments:

Anonymous said...

بسيار زيبا
تاثيرگذار
و واقع گرايانه
...
چيز جالبي كه توي نوشته ديده ميشه
اين هستش كه نويسنده با شهامت نوشته
مخصوصا آخر متن
و از خودش فرار نميكنه
گويي خود واقعيش براش هم شيرين و هم تلخ

موفق باشيد

ياد نوشته اي افتادم:
من و شهر
من و
تنها غريبه ي آشنا
دستش را به من داد
نامش را به من گفت
...
:)

Shahireh said...

سلام

ممنون از شما که وقت گذاشتین
مرسی از نقدتون (که البته خیلی هم لطف داشتید) و از متن زیبایی که اضافه کردید

راستی میتونم بپرسم که
واقع گرايانه بودنش رو از رو چه اصلی سنجیدید
مرسی

Anonymous said...

برای واقع گرایانه بودن متن دنبال اصول تعریف نشده ای نبودم

اگر به جملاتی نظیر :

عشق را بیشتراز آنچه که واقعیت اقتضاء میکرد باور داشت

حتی در زمانی که خودش نیز این تعلق را انکار میکرد

علی رقم کثرت عبور و مرور اطرافیانش تنهایی را همدم دیرینه خود میخواند

حضورش مرا با تردید آشناتر میساخت

و خصوصا آخرین جمله ی نویسنده

میتونیم متوجه بشیم اینها همه واقعیتهایی هستند که توی زندگی وجود دارند و چه درست و یا غلط ، بعضی وقتها نمی تونیم و اغلب اوقات نمی خواهیم که دیده بشند

Shahireh said...

ممنون از توضیحاتتون

خوشحالم که شما به عنوان یک مخاطب توانستید با این متن اینطور ارتباط برقرار کنید

شاد باشید

Unknown said...

جدا از متن خوشم اومد
کاشکی اینو زودتر می خوندم که وقتی ایران هستید ازتون امضاء می گرفتم. دیگه مجبورم یکسال صبرکنم واسه امضاء گرفتن

Shahireh said...

Yashar

خب، منم واقعا ممنون
:))

برای امضاء هم اسمتون رو تو لیست انتظار مشتاقان امضاء مینویسم
:ِD