Thursday 17 September 2009

مرید

Manchester, UK

آهسته آمدی، خیلی آرام
شاید حتی پاورچین
از پشت نقابی توری
با تردید
درودی فرستادی
به کسی که چشم انتطارت نبود

وقتی بودی
محسورحس وحشی نگاهت شدم
دلتنگ تو و آوازهای مغمومت
دعوت پر اوهام و جسورانه اولت
و سفرهایی که میرفتیم
نه به راهی طولانی، که به خلوتی دور

ولی امشب تو را به گونه ای دگر یافتم
بی هیچ تعلق خاطری با سردی نگاهم کردی
نوایی در گوشم خواند، "فراموشش کن
"وابسته نبودن خود نوعی آزادی است
دریغا، که من این آزادی را نمیخواهم
و صلاح راه را نمی جویم

(16/09/09)
© All rights reserved

6 comments:

Divoone said...

نوشته ای سرشار از احساسی قوی و پاک

عالی شده
آفرین

میخوام مطمئن شم :
ولی امشب تو را به گونه ای دگر یافتیم ؟ یا یافتم؟

این تیکش خیلی عالیه
و سفرهایی که میرفتیم
نه به راهی طولانی، که به خلوتی دور


یه قضولی کوچیک:
برای اینکه نگاهی رو سرد بخونیم
خیلی خیلی باید مطمئن باشیم به سردی اون نگاه

Shahireh said...

اولا که اسم عالیه
:))))

دوما
ممنون از شما
مخصوصا برای اصلاح جمله

برای نصیحت هم تشکر میکنم
دفعه بعد با خودم یک دماسنج میبرم
:)

Unknown said...

شعر زیبائی بود
بدرد گروه مشاعره هم می خوره...که شما کم تر سر میزنید

منظورم اینه که به غیر
...........................
عظ ثع دی شوارای دیگه حم حصطن
...........................
اگر نتونستین بخونیدش بگین تا به صورت نثر صحیح بنویسم
:D

Shahireh said...

ممنون

حق با شماست
یکی دو روزیه که وقت نشده بیام مشاعره
امروز اونجام حتما

اینو خوندم و روش فکر کردم
ولی فقط
دیگه حم حصطن
رو قهمیدم
نیاز به ترجمه داره، لطفا
:)

090909 said...

فکر کنم نوشتن
به غیر از سعدی شعرای دیگه هم هستن

جالب وبده
:)

Shahireh said...

090909

ممنونم از ترجمه
:)
هر چند نمیدونم که شما از کجا به این نتیجه رسیدید
باید خیلی باهوش باشید

با تشکر مجدد