Friday 23 May 2014

ماجراهای خانم مرغه - قسمت هفتم


دیروز صبح خانم مرغه جوجه کوچولوش را از خانه بیرون آورد و کمی دور جعبه اشان البته هنوز هم داخل گلخانه چرخی زدند. فرصتی شد تا در جعبه را باز کنم و نگاهی به تخم مرغهای باقی مانده بیندازم. می خواستم ببینم آیا تخم مرغ دیگری در حال شکستن هست یا نه. ولی تا گوشه جعبه را باز کردم، دیدم یک جوجه کوچولوی سیاه روی تخم مرغ ها دراز به دراز افتاده و چشم هاش بسته است. خیلی ناراحت شدم چون به نظر زنده نمی آمد. رفتم سراغ اینترنت یا همان آقای ووپی خودمان - نسل قدیم بچه هایی که با کارتون تنسی تاکسیدو و چاملی آشنا هستند می دانند که منظورم چیست - خدای من تو ویکیپیدیا در مورد این کارتون هم نوشته :) حتی در مورد مردی با همه پاسخ ها هم می توان به این جام جهان نما مراجعه کرد، الحق که جای تقدیر دارد




 خب گویا از ماجرا حسابی پرت شدم. کجا بودم؟ آها رفتم سراغ اینترنت و به دنبال سوالم که آیا جوجه های تازه از تخم در آمده می خوابند به یک مقاله جامع در مورد جوجه ها رسیدم. در مقاله نوشته بود که گاهی جوجه ها که از تخم بیرون میایند خسته می شوند و می خوابند حتی گاهی به نظر مرده میایند. خیالم راحت شد. حدود شش، هفت ساعت بعد خانم مرغه با دوتا جوجه آمد بیرون. جوجه جدید مثل مست ها تلوتلو می خورد و یکی دوبار هم افتاد ولی هر بار خیلی زود بلند می شد و دنبال مامانش راه می افتاد. امروز هم باید کمین کنم تا از جعبه آمدند بیرون یک نگاه دیگه بیندازم. ببینم نوه سومی در راه هست یا نه. راستی مقاله ای که صحبتش شد را می توانید در لینک زیر بخوانید                                                        

© All rights reserved

No comments: