In our garden
گربه همسایه ما کمی موذی هستش. فصل تابستان، که حالا در این سرمای سخت و اوج درد به سالها پیش می ماند، به محض اینکه گلیم را روی چمن پهن می کردم قبل از اینکه فرصتی شود تا کفشهایم را از پا جدا کنم، خودش را رسانده بود، آفتابی ترین قسمت گلیم را اشغال می کرد و یکوری لم می داد. تازه توقع هم داشت که نازش کنی وکلی بهش توجه.
زمستانا کمتر می بینمش گاهی در حیاط پیدا میشه و با ناز و طمانینه چرخی میزنه و به همان بی سروصدایی که پیدا شده، غیبش میزنه. امروز جلوی حوض دیدمش. سطح روی آب یخ زده ولی این گربه نازنین خم شده و از زندگیی که زیر لایه یخ جاریه با کنجکاوی خبر می گرفت. محکم به شیشه زدم تا به آمدن سر حوض و ترساندن ماهی ها عادت نکند، فقط زحمت بلندکردن سرش را به خود داد. یک نیم نگاه سرد تحویلم داد و باز روی آب یخ زده دولا شد.
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment