Saturday, 10 October 2009

آمدم؛ ولی دیر



Stockport, UK

خیلی دیر شده بود. تمام راه را دویدم. به غیر از دقیقه ای که از شدت خستگی در یک نقطه ایستادم، دستهایم را بر زانوهایم گذاشتم و نفسی تازه کردم، هیچ توقف دیگری نداشتم. از دور به محل قرارمان نگاه کردم. فضای جنگل را سکوتی سنگین احاطه کرده بود. خورشید محو تماشای نرده های چوبی، که چون سربازانی مشغول محافظت از مرزهای محوطه اطراف کلبه بودند، سلامم را به سردی پاسخی داد و بی اعتنا گذشت. از آواز همیشگی گنجشکهای کوچک خبری نبود. گویا جنگل خالی بود

مثل همیشه برای مشایعت نیامد. نکند که رفته باشد! خیلی دیر آمدم! شاید نه! شاید کمی آنطرفتر ایستاده. شاید هنوز شانسی هست. ولی هر چه به محل نزدیکتر میشدم دیدم بهتر میشد و امیدم کمتر. بعد از اینکه به بالاترین نقطه تپه ای که کلبه قدیمی روی آن ساخته شد بود رسیدم و همه جا را برای چندمین بار از زیر نظر گذراندم، تنهاییم را باور کردم. رفته بود

به روی زمین نم دار جنگل نشستم. بوته تمشکی به دامانم چنگ انداخت. برگهایش را از پیراهن سفیدم دور کردم. گیاه به خیسی چشمان من بود. آیا او هم درغیاب کسی دلش گرفته بود؟ تکه کاغذی را از جیبم درآوردم و گوشه آن پیامی را نوشتم. کاغذ را همانطور که از پدرم آموخته بودم به شکل قایقی تا زدم و به سمت رود باریکی که از پایین تپه میگذشت رفتم. قایق را بوسیدم وبه جریان رود سپردم. حرکت آرام آب قایق را با چند تکان ناگهانی به جلو برد. چند قدم به موازات رود و همراه قایق کاغذی راه رفتم. مدتی بعد قایق از نظرم پنهان شد

آیا آنکه باید قایق را از آب بگیرد و پیغامم را در گوشه بادبانش بخواند، به کنار رود خواهد آمد

4 comments:

Erfan said...

واقعا محشر بود
آفرين

خواننده دو تيكه ميشه
يه تيكش كنار كسي كه تو جنگله ميمونه (چون خيلي تنهاست)ا

يه تيكش هم با قايق ميره تا مطمئن شه كه پيام به دست صاحبش ميرسه

Shahireh said...

Erfan
من هم واقعا ممنون
از شما

چه وصف جالبی
خواننده دو تيكه ميشه
:)

Navid said...

aaali bud,vaghean ziba

4-5 bar khundamesh va dame akahri zol zadam be monitor koli fekr kardam,mahshar bud

mamnun

Shahireh said...

Navid
خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و چند بار هم مطلب رو خواندید

خوشحالم کردید
خیلی