Thursday 11 September 2014

ماجراهای خانم مرغه - 16

وقتی بعد از مدتی فرصتی پیدا شد تا دنبال مرغ و خروس و نقل و نبات برویم، خانمی که از آنها نگهداری می کرد، گفت "اول باید  مطلبی را به شما بگویم". حسابی ترسیدم ولی تظاهر به شجاعت کردم و گفتم "کدومشون مردند؟" گفت، "چرا باید پای مرگ و میر در میان باشه؟ مدتی از مرغه خبری نبود و ما فکر کردیم فرار کرده. ولی بعدا اونو قاطی وسایل و خرت و پرت های گوشه اصطبل پیدا کردیم که روی چند تا تخم مرغ خوابیده بود. ما اصلا نفهمیدیم که در این مدت چطور و کجا تخم مرغ ها را پنهان می کرده که اصلا ما متوجه آنها نشدیم. بهرحال حالا خانواده چهار نفری راکه بما تحویل داده اید، به ده نفر تبدیل شده اند." از خوشحالی نزدیک بود بال در بیاورم. با هم به جایی که آنها را نگه می داشت رفتیم، خدای من چه منظره ی زیبایی. خانم مرغه با شش تا جوجه ی کوچولو، سه تا زرد و سه تا سیاه. از آن هم جالب تر نقل و نبات بودند که در این مدت حسابی بزرگ شده بودند. حالا می شد فهمید که نقل خروس و نبات مرغه. نقل هیچ شباهتی به مامان یا باباش نداره و شکی که داشتیم که از تخم مرغ های اهدایی "ب" است تایید شد. ولی نبات کپی باباشه



خانم مرغه با شش کوچولوی مدل جدید

جوجه خاکستری با کرمی که شکار کرده

دو جوجه دیگر


خانم مرغه با جوجه های جدید + نقل که تا همین سه ماه پیش اندازه ی جوجه ها بود و الان به یک خروس تمام عیار تبدیل شده

آقا خروسه و نبات که شباهتش به پدر مشخص است

بالاخره استراحت در آغوش مادر :)

© All rights reserved

No comments: