هنر زن بودن، دکتر علی پریور، شرکت سهامی انتشار، 1347
کتاب را فقط به خاطر عنوان آن از میان کتاب های کتابخانه انتخاب کردم. وقتی که به قصد خواندن کتاب آنرا ورق زدم، اولین واکنشم شوک و ناباوری در مورد طرز تفکر نویسنده بود. ممکن است با خود فکر کنید که: اولا چطور از همان دقایق اول طرز تفکر نویسنده اینچنین قاطعانه برایم مشخص شد؟ دوما نویسنده هم انسانی است و مانند همه آدمها و حق دارد که تابع طرز تفکر و بینش خاص خود باشد. چرا طرز فکر این نویسنده اینقدر برایم مهم بوده؟ اجازه بدهید که با پاسخ پرسش دوم آغاز کنم. درست است که هر نویسنده ای بینش و ایدئولوژی خود را داراست ولی هیچ علاقه ای به خواندن تفکراتی که بر پایه تعصب باشد ندارم
حال بپردازیم به پاسخ سوال اول
در اولین صفحه (بعد از صفحه تقدیمی) که نام کتاب، نویسنده و ناشر در آن درج شده، بر خلاف روی جلد عنوان کامل ذکر شده بود. هنر زن بودن: زن یا مرد کدام مقصرند
در ابتدا از اینکه قرار بود نگارنده کتاب به وضوح انگشت اتهام را به سوی مرد و یا زن به عنوان مقصر کلی در ناسازگاری های خانوادگی نشانه رود تعجب زده شدم. چراکه اولا چطور میشد که در این مورد یک قضاوت کلی داشت و در همه مناسبات یک نفر را مقصر دانست. در ثانی مانند هر ارتباط دیگری همواره یکی از طرفین نمی تواند به تنهایی مسئول پیروزی و یا شکست باشد. به قول انگلیسی ها
It takes two to tango
در صفحه بعد به این مطلب برخوردم: "این کتاب حاوی سلسله مقالاتی است که دربارۀ علل ناسازگاریهای خانوادگی و راه علاج آن نگاشته شده و زن و مرد را در راه حل اینگونه اختلافات راهنمائی می کند." پس هدف فقط نام بردن مقصر نبوده و قرار بود که راه حل هایی نیز عنوان شود. که خب امری مثبت بود
در صفحه بعدی این متن درج شده بود: "زن واقعی بودن صد بار به مرد ناقص و واجب الرعایه بودن برتری دارد." (بنا به لغت نامه دهخدا واجب الرعایه به کسی گفته میشده که مستحق رعایت و اعانت بوده). البته نگارنده مشخص نگرده بود که این گفته از کیست و این نوع مقایسه چه چیزی را می رساند. آیا منظور این بوده که زن مقام و مرتبه ای کمتر از مرد دارد ولی چنانچه نقصی در مرد باشد زن (البته به شرط کامل بودن) بر او برتری میابد
این همه که در بالا شرح داده شده قبل از فهرست مندرجات کتاب است. پس فکر کردم که این کتاب نمی تواند خالی از بدبینی و کینه جویی نسبت به جنس زن باشد. از آنجا که اهل اتلاف وقت نیستم، در صدد برامدم که کتاب را نخوانده به کتابخانه برگردانم. ولی بعد از کمی تامل از این پیش داوری پشیمان شدم. تصمیم گرفتم که برداشت اولیه ام از کتاب را فراموش کنم و کتاب را بخوانم
حال با من همراه شوید تا با هم این کتاب را بخوانیم. در مقدمه ص 9 در مورد علت نگارش کتاب اینگونه می خوانیم (مطالبی که در کتاب ملاحطه می کنید مجموعه سلسله مقالاتی است که در این باره نگاشته شده و حرمت زن را آنطور که لازم است نشان داده..." خب پس بنا به نوشته خود نگارنده حرمت زن آنگونه که لازمست نشان داده شده و نه آنگونه که هست. هر چند که در صفحه 12 همان مقدمه نگارنده اینطور می نویسد: " منظور اصلی هدف این کتاب تجلیل مقام زن و بخصوث تثبیت آنست. کمی پیش میروم تا حد لازم برای حرمت زن و را بشناسم و با نحوۀ تثبیت مقام زن آشنا شوم
ص 4 از متن اصلی: "... از نظر من اینهمه جنگ و جدال و ناسازگاری زناشوئیکه امروز نه در کشور ما بلکه در تمام دنیا روز افزون است و اغلب بجدائی می کشد و کودکان یتیم را در دنیای بی انتها یکه و تنها رها می کند بیشتر بعلت اینگونه تغییرات خلق و خوست که در اثر محیط نامناسب در زنان بوجود آمده است..." تعبیر این جمله با خود شما... " به نظر من بمادرانی که خود را وظیفه دار تربیت فرزندانشان نمی شناسند و آنان را برای جلب منفعت خود رها می کنند باید بنظر جنایتکارانی نگریست که جنایت خود را با کمال دقت ... انجام می دهند و بخصوص باید جواز مادری را از دست آنان گرفت و بدست زن لایقتری سپرد..." وقتی به این قسمت رسیدم بسیار خوشحال شدم که جناب نگارنده در کار تحقیق پیش رفته اند و قضاوت را پیشه خود نساخته اند. بگذریم. باید کمی به عقب برمی گشتم تا به خودم یاداوری کنم این جانیان چگونه زنانی هستند
ص14 "اگر مادری بعلل پوچ و بی معنی فرزندان خود را رها کند یا باستناد عشق و عشقبازی یا رفع عقده های روحی به تجدید فراش پردازد مثل اینست که از انجام دستور طبیعت و کودکان خود را در این دنیای بی انتها بیکس و تنها رها ساخته..." خب گویا در اینجا قصد زن از تجدید فراش به گونه ای تعصب آلود خلاصه شده و گویا این زنان تجدبد فراش یافته همان جنایتکارانی هستند که در صفحات بعدی از آنان نام برده می شود. .نمی دانم این درک من از نوشته درست است یا نه؟ باید به خواندن ادامه دهم
در صفحه 25 نگارنده با اشاره به نقش زنان در خانواده می پرسد: "اینهمه ریاست برای شما زنان کافی نیست؟ برای آنکه منظور نگارنده را از ریاست بدانیم به شرح خود ایشان در صفحه ماقبل اشاره می کنم. "... منزل با پول شوهر تان ولی طبق دلخواه شما انتخاب شده و با سلیقه شما تزئین یافته است، لباس و خوراک و پوشاک شما و شوهر و کودکانتان همه با سلیقه شما تهیه شده. رفت و آمد مهمانان و دید و بازدیدهای فامیلی همه با پول شوهرتان ولی طبق دلخواه شما انجام می گیرد. تنها شاید نام شوهرتان روی در نوشته شده و او در حقیقت مردی مسئول است که کلیه حوائج شما و فرزندانتان را بنحو احست فراهم می سازد تا خود نیز بر این خوان نعمت آسوده روزگار بگذراند...." عوامل مالی یکی از راه هایی است که به وسیله آن از زنان بهره برداری می شود به همین دلیل زنی که کار می کند و درآمد به خانه میاورد کمتر زیر تسلط شوهر سلطه جو به خاطر علل مادی قرار می گیرد. در ضمن "پول شوهر را خرج کردن" دلیل ریاست نیست چه هیچ مستخدمی از اموال شخصی خود استفاده نمی کند و اتکا به اموال ارباب برای خرج خانه ارباب دارد. جالب آنکه نگارنده در اشاره به اینکه مرد خرج خانه را تقبل می کند، می نویسد: "خرج خانه و فرزندانتان". در اینجا منتی بر سر زن است و بچه ها به تنهایی فرزندان زن هستند و پدر نه که مسئولیتی در قبال بچه ها داشته باشد، نه! ولی از سر ترحم برای فرزندان پوشاک تهیه می نماید. وه چه خوسبخت است این مادر که فرزندانش اینگونه مورد حمایت "مردی مسئول" هستند
در بخشی دیگر می خوانیم که: "بنظر من زنانی که از شوهر خود شکایت دارند باید اول قدری بخود آیند و علت بی مهری شوهر را در اعمال خود جستجوکنند..." خب پس معلوم شد که تقصیرکار کیست. دیگرحتی لزومی به دادگاه و محکمه هم نیست و همه ما مدیون این قضاوت تیزهوشانه ایشان هستیم
ص 26 "... زنانی که خود در خارج مشغول کارند با اینکه هنوز مسئولیت های عمده ندارند..." این هم پیش فرضی دیگر از جانب نویسنده است و هزاران زن که به عنوان معلم و دکتر و مهندس و پرستار و محقق و آشپز و غیره مشغول به کار هستند جز مسئولیت هایی غیر عمده ندارند. اصولا شغلشان مهم نیست که چیست، به خاطر زن بودند نمی توانند مسئولیتی عمده داشته باشند
ص33 "... بیهوده نیست که من مادر را حقیقتا رئیس دنیا می شمارم و او را همشان ملائک میشناسم..." قابل توجه است که ارزش زن شاید در مادر شدن به کمال برسد ولی در مادر بودن خلاصه نمی شود. در ثانی زن انسان است و نه از جنس ملائک در چنین لفافه گویی است که خیلی ها مکارانه لبه تیز دشنه تبعیض را بر پیکر زن فرود میاودند و از قبول اینکه زنان با مردان از نظر حقوقی و قانونی برابرند دوری می جویند
ص 34"... در زمان قدیم بعلت نادانی اکثریت مردم و عدم اطلاع از دانش روانشناسی و دیگر شوون علمی، فرد ایرانی در بردگی بسر میبرد ..." لازم دانستم در اینجا پرانتزی باز کنم و یادآورد شدم که زنان نه تنها در ایران باستان برده نبودند بلکه بر پایه لیاقت های فردی خود به مقام های والایی نیز در جامعه رسیده بودند. اشاره به افسران زن در ارتش هخامنشیان دارم
تا اینجا از نکاتی گفتم که چندان برایم گوارا نبود، ولی از قدیم گفته اند که: عیبش گفتی حسنش نیز بگو. بنابر این به عنوان مثال به دو نمونه اشاره می کنم که مطالب منصفانه تری درج شده مثلا در صفحه 36 نویسنده اقرار می کند که در مورد بررسی برخی از نابسامانی ها اشکال در تربیت و تعلیم هر دو جنس است و در صفحه 39 به این موضوع که بین زن و مرد فرق نیست اشاره دارد
رویهم رفته از انتخاب این کتاب و صرف وقت برای خواندن آن پیشمانم ولی خواندن آنرا به دیگران توصیه می کنم تا بدانند چه راه درازی داریم تا رسیدن به کمی انصاف
کسی چه م می داند شاید هم برداشت بنده کاملا اشتباه است و نیاز به اصلاح دارد، پس لطفا چنانچه تصمیم به خواندن کتاب کردید، بعد از خواندن آن دیدگاه خود را با منهم در میان بگذارید
© All rights reserved