Showing posts with label نقد کتاب. Show all posts
Showing posts with label نقد کتاب. Show all posts

Tuesday, 4 April 2023

نقش نقد در ادبیات


A discussion about the importance of having your work reviewed and critiqued by professional. Thanks to Jar of Word's guest Youssef Mohammed Morad.
پای صحبت آقای یوسف محمد مراد در اهمیت نقد آثار ادبی نشستیم تا گفتگویی در جمعی دوستانه در سبوی سخن پیرامون اهمیت نقد در ادبیات داشته باشیم

Tuesday, 21 July 2015

جیرجیرک احمد غلامی


امروز برنامه کاریم سبکتره شاید هم به همین دلیل عجله ای برای بیرون آمدن از تخت نداشتم، عجیب دلم هوس کتاب و نوشتن کرده
تصمیم گرفتم روز را با خواندن شروع کنم، کتاب جیرجیرک نوشته احمد غلامی (نشر چشمه) را که چندی پیش از کتابخانه گرفتم، از میان ردیف کتاب های منتظر خواندن که روی میز عسلی کنار تختم قرار دارند، بیرون کشیدم، مجددا زیر لحاف، که در این نم و خنکی صبح تابستانه منچستر به حرارتش نیاز داشتم، رفتم و تا پایان داستان از جا تکون نخوردم
 اگرچه داستان تم غمگینی داشت، خواندنش شیرین و خالی از لطف نبود. برخی دورانها و اتفاقات را اگر تجربه کرده باشی، حتی پس از فراموشی، فقط با یک اشاره آنها را مجددا نه تنها بیاد میاوری که زندگی می کنی. انقلاب و جنگ از این مقوله اند. جیرجیرک از نوع داستان هایی بود که خاطره هایی که شاید با سختی فراموش کرده بودم یا هولشون داده بودم تو بخش تاریکتری از حافظه، را جانی دوباره بخشید. حال خاطرات مثل صدای یکنواخت جیرجیرک در گوشم بی وقفه تکرار می شوند ولی می دانم به زودی باز به فراموشی آنها عادت می کنم
سبک نوشته ی جیرجیرک شیوا و خواندنش آسان بود، پرش بین ماجراهای داستان اگرچه فراوان ولی نرم و به آسانی قابل درک بود. داستان از کلیشه های معمول حوادث جنگ و شهادت دور بود و آدم های داستان، اگرچه از قماش مختلف،  تک بعدی نبودند
 برای جلسه بعدی "پرسه و قهوه به شرط کتاب" در مورد جیرجیرک صحبت می کنم. خب از ستون کتاب هایی که روی میز عسلی منتظر خواندند یکی کم شد ولی چون می خواهم از احمد غلامی بازهم بخوانم بی شک به زودی به تعداد کتاب ها اضافه نیز خواهد شد


© All rights reserved

Sunday, 10 May 2015

کتابی متفاوت



از مسافری که عازم این طرف آب بود خواستم تا کتاب کافه پیانو را از ایران برایم بیاورد،  تازه وقتی که کتاب را دست گرفتم فهمیدم متاعی با ارزش را طلبیده بودم. سبک نوشته متفاوت و خاص خود بود و شیوه برخورد طنزآمیز نویسنده با مشکلاتی چون سانسور دلچسب و صادقانه می نمود. فرهاد جعفری مخصوصا در خلق شخصیت راوی که گاهی معقول می نمود و گاه دیوانه، در قالب "خود شیفته"، "نفرت انگیز" ولی گاهی "قابل درک" با افکاری "مردسالارماب" موفق بوده
 و چه قدر خوب بود این آناستازیا ورتینس کایا لعنتی که صورتش پر کک و مک است، زنم بود و من  می توانستم روزی ده هزار بار، همین جور بی خودی و بی وقفه صدایش بزنم، و هر باز که از توی آشپرخانه سرک می کشد و ازم می پرسد چی یه؟ چه کارم داری؟ بهش بگویم هیچی - فقط دلم خاس بی خودی صدات کنم. تو به کارت برس آناستازیا ورتیتس کایا. به کارت برس." ص124
با تشکر از "ط" برای معرفی کتاب 

© All rights reserved

Saturday, 7 March 2015

نثر نیما


بطور تصادفی به کتاب "مرقد آقا" از نوشته های نیما یوشیج برخوردم. اولین نثری بود که از نیما می خواندم
کتاب مقدمه ای نیز از زبان خود نیما داشت. از اینکه شانس خواندن مقدمه را داشتم خرسندم. نمونه ای از مقدمه در زیر امده 
مایه ی اصلی اشعار من رنج من است. به عقیده من گوینده ی واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود شعر می گویم. فورم و کلمات و وزن و قافیه، در همه وقت، برای من ابزارهایی بوده اند که مجبور به عوض کردن آن ها بوده ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد. . . نیما از زبان نیما
داستان "مرقد آقا" اشاره ای به عوام فریبی و سو استفاده از اعتقاد مردم ساده لوح دارد. با اینکه داستان در 1309 نوشته شده، متاسفانه می تواند داستان مردم امروز ما باشد.داستان برای من تم "ترس و لرز" ساعدی را داشت ولی با حسی شاعرانه. نمونه ای از متن داستان
یک پیراهن در خانواده های فقیر تاریخی مشخص و محفوظ دارد. سرگذشت آن پیراهن، سرگذشت آن خانواده است
باید گفت که هر وقت کوشه ای از آن می شکافت یا پاره می شد، مادر مهربان بامهارتی که فقط فقرا آن مهارت را دارند، به این واسطه کهنه را نوجلوه می دهند، آن را می دوخت و رفو می کرد. این عمل تا حدی مکرر می شد که دیگر آن پارچه ی کهنه نمی توانست "ستار" را از خود بهرمند به دارد. ص 21
اشاره به کلمات محلی و معانی آنها متن را دلنشین و داستان را موثق می کرد، برای نمونه 
ناوی = تنه درخت که درونش را خالی می کنند و در زیر چشمه قرار می دهند تا آب در آن به ریزد و حوضچه ای به سازد. ص 84
اوورین، یهنی ثطعه زمینی که آب آن را تراشیده و آباد کرده باشد. ص 20 

نیما نام کوهی در مازندران است و "ایچ" در لحجه ی طبری پسوند "ای" در زبان فارسی و "یوسیج" به معنی "یوشی" است

© All rights reserved

Sunday, 23 February 2014

نقد کتاب - خاطرات شازده حمام

خاطرات شازده حمام
دکتر محمد حسین پاپلی یزدی
1390 ،چاپ پنجم
انتشارات پاپلی

کتاب خاطرات شازده حمام مجموعه ای از خاطرات کودکی دکتر پاپلی است که به بررسی اوضاع اجتماعی شهر یزد در سالهای 1330 تا 1340 می پردازد. کتاب اثری ادبی نیست ولی شیوه نگارش، ساده، صادقانه و شیرین است، حتی خاطرات تلخ آن! گویا در مقابل قصه گویی چیره دست نشسته ای و او با بیان خاطراتش تو را نیز  وادار به مرور گذشته می سازد. خود مولف می گوید که در کودکی داستان امیرارسلان نامدار و بعدها هم داستان ده نفر قزلباش را برای کسانی که قادر به خواندن کتاب نبوده اند می خوانده. استکانی چای و گاهی هم کاسه ای ماقوت با شیره دست مزد او بوده. چه حقیقت تلخی است که مزد داستان سرایی هنوزهم به همان نسبت ناچیز است، ولی خب همه چیز را نمی شود با معادل مادی آن سنجید. تبحر نویسنده در فن داستان سرایی، مسلما بی تاثیر از داستان هایی که می خوانده، نیست و شاید رشد این توانایی را نیز بتوان جز مزد داستان هایی که برای دیگران می خوانده دانست

از خصوصیات داستان می شود از جذابیت آن برای نسل های متفاوت نام برد، بخصوص برای کسانی که دورانی که خاطرات بر اساس آنها نوشته شده را تجربه کرده اند. مثلا حوادثی که در کنار یادگیری خواندن و نوشتن در مکتب خانه اتفاق می افتاده.  نحوه نگارش کتاب بسیار ساده و قابل درک است و تجسم دوران گذشته را ممکن می سازد. توجه به جزئیات مثل قیمت دقیق اقلام (نان یزدی خوب به قیمت یک ریال)، مدت زمانی مسافرت با شتر یا نحوه ی طبقه بندی اجتماعی (در ترتیب نشاندن بچه ها در مکتب خانه و یا مکان قرار گرفتن خانه ها در بالا و پایین محلات قبل از لوله کشی آب و استفاده ازظروف مخصوص برای قشر مرفه در حمام های عمومی) کتاب را از بُعد پژوهشی هم مهم می سازد.  اطلاع یافتن از شیوه های معمول زندگی روزمره که در کتاب به تجسم کشیده شده نه تنها برای محققان مفید است بلکه برای افراد عادی هم می تواند حائز اهمیت باشد

داستان از شیوه های استفاده بهینه از منابع و روش های سنتی بازیافت می گوید و به نبود زباله و وجود چاه چهل گز (پیت) اشاره می کند که خاک و خاشاک خانه را در آن می ریختند. وفتی این بخش را می خواندم یادم آمد که در دوران کودکی وقتی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگم به مشهد می رفتم، سینی پوست خریزه در داخل سطل زباله خالی نمی شد بلکه دم در خانه گذاشته می شد چون کسانی بودند که ته پوست ها را می تراشیدند و پوست و تخمه ها را هم برای حیواناتشان می بردند. در جای دیگری از کتاب در مورد "کناسی ها" نوشته شده که پولی بابت تخلیه چاه توالت به صاحب خانه می دادند. چاه را تخلیه می کردند و فاضلاب داخل چاه را در کنار کوچه می گذاشتند تا آب آن تبخیر شود و سپس آنها را با خاک و خاشاک قاطی می کردند و بار شتر می کردند و به کشاورزان می فروختند

به مقاومت در برابر استفاده از تکنولوژی، مثلا ماشین لباس شویی که خیلی ها آنرا نجس می خواندند، نیز اشاره شده. البته این طرز فکر مختص گذشته نیست، چند سال پیش در انگلستان از هموطنی که پای ماشین لباس شویی نشسته بود و شسته شدن لباس ها را نگاه می کرد پرسیدم چکار می کنی، گفت می خواهم ببینم این برنامه چند دور آب کشی دارد تا حساب کنم آیا نیازی به آب کشی لباسها بعد از اینکه آنها را از ماشین بیرون آوردم هست یا نه

کتاب خاطرات هولناکی چون شکنجه دختری که گمان برده می شده که حامله است (توسط افراد خانواده)، تنبیه شاگردی که با دست چپ می نوشته (توسط معلم کلاس) یا دختر بچه ی 9 - 10 ساله ای که به ازدواج با مردی 70 ساله متاهل مجبور شده  (توسط افراد خانواده)، ظلم بخصوص ظلم در زیر بیرق دلسوزی را به وضوح به نمایش می گذارد. ستمی که مشکل بشود
آن را فراموش کرد و یا آن را به جهل افراد بخشید  

یکی از زیباترین و در عین حال غمگین ترین بخش های کتاب مبحثی است بنام فایده گاو که به انشای هم کلاسی های نگارنده در کلاس چهارم ابتدایی می پردازد "گاو حیوان پر فایده ای است. خیلی کار می کند اما نه به اندازه ی پدر ما. معلم خندید، قاه قاه خندید. اکبر آقا پسر حاج تاجر هم خندید ولی هیچ یک از بچه های دیگر کلاس نخندیدند". ص 104

از دیگر نکات دوست داشتنی کتاب، اشاره به کلمات قدیمی و توضیحات پیرامون آنها بود
بنا به توضیحات دکتر پاپلی گازرگاه = محله های مخصوص برای رختشویی که گاهی به آن کتک گاه هم گفته می شده. کتک گاه که لباسهای سنگین را به کمثل پالتو، عبا و یا پتو را به کمک اشنو(ماده گیاهی پاک کننده) و گاهی صابون و کتکهای چوبی سنگین می شستند" . یاد صحبت های دکتر ب افتادم که چند بار توضیح داده بود که در پیدایش لغات جدید بهترین کلمات را خود مردم باب می کردند و کلمه پیاده رو را مثال می آورد

در پایان به نکته ای اشاره می کنم که در کتاب آمده: "هر کس را زر در ترازوست زور در بازوست". با وجود همه تحولات در ایران متاسفانه هنوز هم که هنوزه رابطه مستقیم زر و زور مصداق عینی دارد و هر روز هم این ارتباط تنگ تر می شود. شاید امید به بهبودی اوضاع ، توهمی بیش نباشد ولی باز هم امیدواریم که یاد بگیریم که ارزش ها را نمی شود و نباید با زر سنجید



© All rights reserved

Friday, 7 February 2014

بايد باز هم از آثار بهار صادقي بخوانم


از معدود شب هايي است كه در خانه تنهايم. تلوزيون را خاموش كردم تا فرصتي بأشد به كتابي كه از كتابخانه كانون فرهنگي و هنري إيرانيان منچستر به أمانت گرفته ام نگاهي بيندازم، كتاب در دست روي مبل لم دادم. عطر بهارنارنج داخل چاي سبزم مست كننده ست. آن قدر چاي معطر ست كه از ترس سر درد مجبورم ليوان را كمي از نزديك صورتم دور كنم. كتابي كه امشب قرار است أوقات تنهايم را پر كند مجموعه اي از چند داستان كوتاه است. دو داستان اول را مدتي پيش خوانده ام و امشب نوبت به داستان اصلي است.

 پاراگراف اول را كه خواندم، بلند شدم و صاف روي مبل نشستم. دوباره خواندمش و سه باره. مدتها بود كه چنين متني نخوانده بودم، همه بأزي با كلمات و متني كه شعر نبود ولي روح داشت و حس خاصي در آن موج ميزد. نحوه نگارش خيلي به دلم نشست. بايد اعتراف كنم كه برخي جملات برايم جا نيفتاد و نتوآنستم با آنها به آساني ارتباطي برقرار كنم. مثل حس سرگيجه اي بود كه هر وقت از پشت بآم خانه توي حياط را نگاه مي كردم عارضم مي شد. متن تند-آبي بود كه مرا با خود به جلو مي برد، مهم نبود كه فرصت شنا كردن برايم فرآهم آمده يا نه. فقط بايد به جلو مي رفتم. گويا خود داستان چندان هم محور اصلي كتاب نبود. نمي دانم كه اين نقطه ضعف بود يا قوت كار، هر چه بود هم جواري با حسي نامتعارف را با خود به همراه داشت كه نمي شد به آساني از آن گذشت

چايم كاملا سرد شد و از ساعت معمول خوابم هم مدتي گذشت ولي اين كتاب بهترين همراه بود تا برگشتن بقيه
نام كتاب: خواب هاي سربي
نويسنده: بهار صادقي
نشر گيو ١٣٨١
"گمان نقطه اي كوچك، توپكي كركين و نرم بودن در يك بي كرانه گي خشن، چيزي مهيب از جنس تنهايي رويان آدميزاد- اما سياه تر از كوه هاي تاريك در دل شب - و بي دفاع، زنده، پر تپش، بر حفره اي از تيره ترين و دشوارترين صخره ي سر به فلك كشيده اي كه هرگز نبوده است." از نوشته های کتاب

© All rightsه reserved

Wednesday, 3 April 2013

همیشه به آنچه می خواهید فکر کنید

مراسم عید امسال هم به سلامتی به پایان رسید و زندگی کمابیش به روال عادی برمی گردد. البته چنانچه روال عادی روالی مثبت نیست هیچ اجباری در برگشت به آن نیست. می گویند که فقط کافی است تا بخواهید! به قول معروف: خواستن توانستن است و یا از شما حرکت، از خدا برکت. در سال جدید من می خواهم شاد زیستن را دوباره بیاموزم، نمی دانم در این راه موفق خواهم بود یا نه، ولی سعی خود را خواهم کرد. کتابی را که قبلا خوانده بودم از قفسه کتابخانه ام بیرون کشیدم و مجددا شروع به خواندن آن کردم. با همه نظرات بیان شده در کتاب موافق نیستم ولی قطعه زیر به دلم نشست. نمی دانم آیا برای شما هم مفید است یا نه؟ بهرحال خواندش ضرر ندارد.

"شاید یکی از مهمترین اصولی که تاکنون در ارتباط با ذهن خود به آن دست یافته ایم این باشد که همیشه به سمت چیزهایی کشیده می شویم که غالبا به آن می اندیشیم ... اصل از این قرار است: "به هر چیزی که فکر کنی به طرفش کشیده میشوی" حتی اگر به چیزهایی فکر کنیم که دلخواهمان نیستند باز هم به سوی همانها کشیده می شویم علت آن است که مسیر حرکت ذهن همیشه به سوی هر چیز است و نه در جهت گریز از آن ... ذهن بر اساس تصاویر عمل می کند. وقتی به خود می گویید نباید کتابتان را فراموش کنید با این حرف تصویری از فراموشی در ذهن خود ترسیم کرده اید و اگرچه شما می گویید که نباید فراموش کنید با این حال ذهن شما باز هم بر اساس همان تصاویر عمل می کند و نتیجه اینکه: کتابتان را فراموش می کنید "اما وقتی می گویید "باید کتابم بیادم بماند" در اینجا یک تصویر ذهنی از "بیاد سپردن" ترسیم کرده ایم که شما را در موقعیت بسیار بهتری از یادآوری قرار می دهد. به بیان ساده ذهن در جهت عکس یک فکر عمل نمی کند و نمی تواند بکند. ...خلاصه کلام: تفکر مثبت سازنده است زیرا دارندگان این نوع تفکر تنها به آنچه که مطلوب آنهاست فکر می کنند و آنگاه الزاما به سوی این اهداف کشیده می شوند. همیشه به آنچه می خواهید فکر کنید
 63 راز شاد زیستن، اندرو متیوس، مترجم وحید افضلی راد، نشر منصوری، 1374، ص 

© All rights reserved

Sunday, 27 January 2013

کتابخانه های بزرگ ایران

کتاب خداوند الموت، حسن صباح (نوشتۀ پل امیر، ترجمۀ ذبیح الله منصوری) را می خواندم، این کتاب کتابخانه های معروف ایران را بدین ترتیب معرفی می کند 
کتابخانۀ مدائن
کتابخانه بزرگ ری
کتابخانۀ بزرگ ساوه
کتابخانه نیشابور

بر طبق نوشته این کتاب قوم عرب اول کتابخانۀ مدائن را نابود می کنند، بعد از آن کتابخانۀ بزرگ ری و سپس کتابخانۀ بزرگ ساوه و بعد از آن کتابخانۀ معتبر شهر نیشابور را آتش می زدند

© All rights reserved

Sunday, 2 December 2012

هنر زن بودن، دکتر علی پریور

هنر زن بودن، دکتر علی پریور، شرکت سهامی انتشار، 1347

کتاب را فقط به خاطر عنوان آن از میان کتاب های کتابخانه انتخاب کردم. وقتی که به قصد خواندن کتاب آنرا ورق زدم، اولین واکنشم شوک و ناباوری در مورد طرز تفکر نویسنده بود.  ممکن است با خود فکر کنید که: اولا چطور از همان دقایق اول طرز تفکر  نویسنده اینچنین قاطعانه برایم مشخص شد؟ دوما  نویسنده هم انسانی است و مانند همه آدمها و حق دارد که تابع طرز تفکر و بینش خاص خود باشد. چرا طرز فکر این نویسنده اینقدر برایم مهم بوده؟ اجازه بدهید که با پاسخ پرسش دوم آغاز کنم. درست است که هر نویسنده ای بینش و ایدئولوژی خود را داراست ولی هیچ علاقه ای به خواندن تفکراتی که بر پایه تعصب باشد ندارم 

 حال بپردازیم به پاسخ سوال اول
 در اولین صفحه (بعد از صفحه تقدیمی) که نام کتاب، نویسنده و ناشر در آن درج شده، بر خلاف روی جلد عنوان کامل ذکر شده بود. هنر زن بودن: زن یا مرد کدام مقصرند

در ابتدا از اینکه قرار بود نگارنده کتاب به وضوح انگشت اتهام را به سوی مرد و یا زن به عنوان مقصر کلی در ناسازگاری های خانوادگی نشانه رود تعجب زده شدم. چراکه اولا چطور میشد که در این مورد یک قضاوت کلی داشت و در همه مناسبات یک نفر را مقصر دانست. در ثانی مانند هر ارتباط دیگری همواره یکی از طرفین نمی تواند به تنهایی مسئول پیروزی و یا شکست باشد. به قول انگلیسی ها

It takes two to tango

  در صفحه بعد  به این مطلب برخوردم: "این کتاب حاوی سلسله مقالاتی است که دربارۀ علل ناسازگاریهای خانوادگی و راه علاج آن نگاشته شده و زن و مرد را در راه حل اینگونه اختلافات راهنمائی می کند." پس هدف فقط نام بردن مقصر نبوده و قرار بود که راه حل هایی نیز عنوان شود. که خب امری مثبت بود

در صفحه بعدی این متن درج شده بود:  "زن واقعی بودن صد بار به مرد ناقص و واجب الرعایه بودن برتری دارد." (بنا به لغت نامه دهخدا واجب الرعایه به کسی گفته میشده که مستحق رعایت و اعانت بوده). البته نگارنده مشخص نگرده بود که این گفته از کیست و این نوع مقایسه چه چیزی را می رساند. آیا منظور این بوده که زن مقام و مرتبه ای کمتر از مرد دارد ولی چنانچه نقصی در مرد باشد زن (البته به شرط کامل بودن) بر او برتری میابد 

 این همه که در بالا شرح داده شده قبل از فهرست مندرجات کتاب است. پس فکر کردم که این کتاب نمی تواند خالی از بدبینی و کینه جویی نسبت به جنس زن باشد. از آنجا که اهل اتلاف وقت نیستم، در صدد برامدم که کتاب را نخوانده به کتابخانه برگردانم. ولی بعد از کمی تامل از این پیش داوری پشیمان شدم. تصمیم گرفتم که برداشت اولیه ام از کتاب را فراموش کنم و کتاب را بخوانم

حال با من همراه شوید تا با هم این کتاب را بخوانیم. در مقدمه ص 9 در مورد علت نگارش کتاب اینگونه می خوانیم (مطالبی که در کتاب ملاحطه می کنید مجموعه سلسله مقالاتی است که در این باره نگاشته شده و حرمت زن را آنطور که لازم است نشان داده..." خب پس بنا به نوشته خود نگارنده حرمت زن آنگونه که لازمست نشان داده شده و نه آنگونه که هست. هر چند که در صفحه  12 همان مقدمه نگارنده اینطور می نویسد: " منظور اصلی هدف این کتاب تجلیل مقام زن و بخصوث تثبیت آنست. کمی پیش میروم تا حد لازم برای حرمت زن و را بشناسم و با نحوۀ تثبیت مقام زن آشنا شوم

ص 4 از متن اصلی: "... از نظر من اینهمه جنگ و جدال و ناسازگاری زناشوئیکه امروز نه در کشور ما بلکه در تمام دنیا روز افزون است و اغلب بجدائی می کشد و کودکان یتیم را در دنیای بی انتها یکه و تنها رها می کند بیشتر بعلت اینگونه تغییرات خلق و خوست که در اثر محیط نامناسب در زنان بوجود آمده است..."  تعبیر این جمله با خود شما... " به نظر من بمادرانی که خود را وظیفه دار تربیت فرزندانشان نمی شناسند و آنان را برای جلب منفعت خود رها می کنند باید بنظر جنایتکارانی نگریست که جنایت خود را با کمال دقت ... انجام می دهند و بخصوص باید جواز مادری را از دست آنان گرفت و بدست زن لایقتری سپرد..." وقتی به این قسمت رسیدم بسیار خوشحال شدم که جناب نگارنده در کار تحقیق پیش رفته اند و قضاوت را پیشه خود نساخته اند. بگذریم. باید کمی به عقب برمی گشتم تا به خودم یاداوری کنم این جانیان چگونه زنانی هستند 

ص14 "اگر مادری بعلل پوچ و بی معنی فرزندان خود را رها کند یا باستناد عشق و عشقبازی یا رفع عقده های روحی به تجدید فراش پردازد مثل اینست که از انجام دستور طبیعت و کودکان خود را در این دنیای بی انتها بیکس و تنها رها ساخته..." خب گویا در اینجا قصد زن از تجدید فراش به گونه ای تعصب آلود خلاصه شده و گویا این زنان تجدبد فراش یافته همان جنایتکارانی هستند که در صفحات بعدی از آنان نام برده می شود. .نمی دانم این درک من از نوشته درست است یا نه؟ باید به خواندن ادامه دهم

در صفحه 25 نگارنده با اشاره به نقش زنان در خانواده می پرسد: "اینهمه ریاست برای شما زنان کافی نیست؟ برای آنکه منظور نگارنده را از ریاست بدانیم به شرح خود ایشان در صفحه ماقبل اشاره می کنم. "... منزل با پول شوهر تان ولی طبق دلخواه شما انتخاب شده و با سلیقه شما تزئین یافته است، لباس و خوراک و پوشاک شما و شوهر و کودکانتان همه با سلیقه شما تهیه شده. رفت و آمد مهمانان و دید و بازدیدهای فامیلی همه با پول شوهرتان ولی طبق دلخواه شما انجام می گیرد. تنها شاید نام شوهرتان روی در نوشته شده و او در حقیقت مردی مسئول است که کلیه حوائج شما و فرزندانتان را بنحو احست فراهم می سازد تا خود نیز بر این خوان نعمت آسوده روزگار بگذراند...." عوامل مالی یکی از راه هایی است که به وسیله آن از زنان بهره برداری می شود به همین دلیل زنی که کار می کند و درآمد به خانه میاورد کمتر زیر تسلط شوهر سلطه جو به خاطر علل مادی قرار می گیرد. در ضمن  "پول شوهر را خرج کردن" دلیل ریاست نیست چه هیچ مستخدمی از اموال شخصی خود استفاده نمی کند و اتکا به اموال ارباب برای خرج خانه ارباب دارد. جالب آنکه نگارنده در اشاره به اینکه مرد خرج خانه را تقبل می کند، می نویسد: "خرج خانه و فرزندانتان". در اینجا منتی بر سر زن است و بچه ها به تنهایی فرزندان زن هستند  و پدر نه که مسئولیتی در قبال بچه ها داشته باشد، نه! ولی از سر ترحم  برای فرزندان  پوشاک تهیه می نماید. وه چه خوسبخت است این مادر که فرزندانش اینگونه مورد حمایت "مردی مسئول" هستند 

در بخشی دیگر می خوانیم که: "بنظر من زنانی که از شوهر خود شکایت دارند باید اول قدری بخود آیند و علت بی مهری شوهر را در اعمال خود جستجوکنند..." خب پس معلوم شد که تقصیرکار کیست. دیگرحتی لزومی به دادگاه و محکمه هم نیست و همه ما مدیون این قضاوت تیزهوشانه ایشان هستیم

ص 26 "... زنانی که خود در خارج مشغول کارند با اینکه هنوز مسئولیت های عمده ندارند..." این هم پیش فرضی دیگر از جانب نویسنده است و هزاران زن که به عنوان معلم و دکتر و مهندس و پرستار و محقق و آشپز و غیره مشغول  به کار هستند جز مسئولیت هایی غیر عمده ندارند. اصولا شغلشان مهم نیست که چیست، به خاطر زن بودند نمی توانند مسئولیتی عمده داشته باشند

ص33 "... بیهوده نیست که من مادر را حقیقتا رئیس دنیا می شمارم و او را همشان ملائک میشناسم..." قابل توجه است که ارزش زن شاید در مادر شدن به کمال برسد ولی در مادر بودن خلاصه نمی شود. در ثانی زن انسان است و نه از جنس ملائک در چنین لفافه گویی است که خیلی ها مکارانه لبه تیز دشنه تبعیض  را بر پیکر زن فرود میاودند و از قبول اینکه زنان با مردان از نظر حقوقی و قانونی  برابرند دوری می جویند

ص 34"... در زمان قدیم بعلت نادانی اکثریت مردم و عدم اطلاع از دانش روانشناسی و دیگر شوون علمی، فرد ایرانی در بردگی بسر میبرد ..." لازم دانستم در اینجا پرانتزی باز کنم و یادآورد شدم که زنان نه تنها در ایران باستان برده نبودند بلکه بر  پایه لیاقت های فردی خود به مقام های والایی نیز در جامعه رسیده بودند. اشاره به افسران زن در ارتش هخامنشیان دارم

 تا اینجا از نکاتی گفتم که چندان برایم گوارا نبود، ولی از قدیم گفته اند که: عیبش گفتی حسنش نیز بگو. بنابر این به عنوان مثال به دو نمونه اشاره می کنم که مطالب منصفانه تری درج شده مثلا در صفحه 36 نویسنده اقرار می کند که در مورد بررسی برخی از نابسامانی ها اشکال در تربیت و تعلیم هر دو جنس است و در صفحه 39  به این موضوع که بین زن و مرد فرق نیست اشاره دارد 

 رویهم رفته از انتخاب این کتاب و صرف وقت برای خواندن آن پیشمانم ولی خواندن آنرا به دیگران توصیه می کنم تا بدانند چه راه درازی داریم تا رسیدن به کمی انصاف

کسی چه م می داند شاید هم برداشت بنده کاملا اشتباه است و نیاز به اصلاح دارد، پس لطفا چنانچه تصمیم به خواندن کتاب کردید، بعد از خواندن آن دیدگاه خود را با منهم در میان بگذارید


© All rights reserved

Sunday, 7 October 2012

نقد کتاب: دو قدم این ور خط

با تشکر از آزاده برای معرفی کتاب


دو قدم این ور خط، احمد پوری، نشر چشمه، چاپ ششم، 1389
978-964-362-410-شابک:-1

دو قدم این ور خط، اولین رمان آقای پوری است. پیش از این کارهای ایشان شامل داستان کوتاه و ترجمه شعر بوده

شخصیت اصلی داستان مترجمی است که برای دیدار شاعر مورد علاقه اش و به بهانه رساندن نامه ای به او تن به سفری نامعمول می دهد. در طی سفر خطرات مختلفی او را تهدید می کند و همین امر به داستان هیجان و جذابیت می دهد. دغدغه های فکری شخصیت اصلی داستان، قضاوت های گاه و بیگاه و طرز بینش او به را بطه خود با همسر و دوستانش نیز جنبه دیگری از ماجراست که به تدریج در طی داستان نمایان می شود

 از نگاه من این داستان بهانه ای بود برای آشتی فضای فانتزی و تخیلی با ادبیات داستانی. مدتها بود که قوای ماورای طبیعه و ناممکن ها که در داستان های قدیمی (چه داستان های حماسی در شاهنامه و چه داستان های عامیانه چون امیرارسلان) موج میزد، جلوی پای واقعیت گرایی قربانی شده بودند. به عنوان یک مخاطب عادت کرده بودم که جوی جز فضای محصور در چهارچوب واقعیت های گاه غلو و گاه انکار شده را متوقع نباشم، هر چند که اصل واقعیت خود می توانست ناممکن تر از دنیای فانتزی باشد 

شاید بشود گفت که فضای "دو قدم این ور خط" از خط واقعیت ها دو قدم فراتر رفته و همین امر به همراه نثر شیوا و روان خواننده را به دنبال خود می کشد. اشاره به شخصیت ها و وقایع تاریخی در طول داستان نیز جنبه دیگری از ماجرا بود که گیرایی خاصی به داستان می داد. ولی شاید پر جذبه ترین ویژگی داستان، خوب یا بد نبودن محض شخصیت های داستان بود (به خصوص همسر شخصیت اصلی) که گاهی شخصیتی تحسین برانگیز و گاهی مایه عصبانیت بود 

 داستان جز یکی دو مورد کم دقتی در جزئیات ایراد دیگری نداشت، هر چند که دوست داشتم بیشتر درباره برخی از شخصیت های داستان مخصوصا همسر شخصیت اصلی می دانستم

روی هم رفته از خواندن داستان لذت بردم و منتظر کتاب بعدی آقای پوری هستم



© All rights reserved

Monday, 3 October 2011

ما همه شبه فیلیم

 کتاب والکیری ها (اثر پائولو کوئلو، ترجمه آرش حجازی و حسین شهرابی) را می خواندم. به پاراگراف زیر رسیدم. دوست داشتم هم برای خودم این مطلب را ثبت کنم و هم با خوانندگان وبلاگم شریک شوم.

" یادش آمد زمانی تربیت کننده حیوانات به او گفته بود که چطور فیل هایش را تحت کنترل نگه دارد. این حیوان ها را، موقع بچگی، با زنجیر به تنه درختی می بندند. می خواهند فرار کنند اما نمی توانند. تمام بچگیش به این می گذرد که سعی می کند فرار کند، اما تنه کوچک درخت از او قوی تر است. به همین خاطر به این موضوع عادت می کند. وقتی غول آسا و قوی می شود، تنها کاری که تربیت کننده لارم است انجام بدهد، این است که زنحیر را دور پای فیل ببندد و به جایی وصل کند- حتی به یک شاخه و فیل حتی سعی نمی کند فرار کند. فیل ها زندانی گذشته شانند"


© All rights reserved