داستان به پادشاهی کسری (با لقب نوشینروان) رسیده
اولین کاری که نوشینروان میکند تقسیم بندی شهرهاست. همهی مناطق زیر فرمان ایران به چهار قسمت تقسیم میشوند:
خراسان
نواحی اطراف اصفهان و قم و آدرآبادگان ارومیه و اردبیل
پارس اهواز و مرز خزر
عراق و روم
جهان را ببخشید بر چار بهر
نخستین خراسان ازو یاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان
سیوم پارس و اهواز و مرز خزر
جهانی برو خواندند آفرین
شاهان پیش از نوشینروان به عنوان مالیات یک سوم یا یک چهارم درامد را می گرفتند. تا اینکه قباد (پدر کسری) مالیات را به یک دهم تقلیل میدهد و میخواهد که آنرا کمتر هم بکند ولی زمانه او را مجال نداد
ز شاهان هرآنکس که بد پیش ازوی
اگر کم بدش گاه اگر بیش ازوی
نرستست کس پیش ازین نابسود
سه یک بود یا چار یک بهر شاه
قباد آمد و ده یک آورد راه
زده یک بر آن بد که کمتر کند
بکوشد که کهتر چو مهتر کند
به دریا بس ایمن مشو بر نهنگ
وقتی کسری (نوشینروان) تاج پادشاهی به سر گذاشت آن یک دهم را هم بخشید. زمین ها را بخشید و مالیاتی بر آن بست که بر پرداخت آن سخت نباشد و کسانی که هنگام کشت و کار وسیله یا بذر نداشتند به آنها از گنج دولتی میبخشید تا توان کار روی زمین های را داشته باشند (یادداشتی به خود - اصلاحات ارضی). سپس فردوسی میزان مالیات را مشخصتر میکند. مثلا مالیات تاکستان و نخلستان مثل هم و شش درم) که گویا خیلی زیاد نبوده و پرداخت آن رعیت را به رنج نمیانداخت)
به کسری رسید آن سزاوار تاج
زمین را ببخشید و برزد رسن
گر ای دون که دهقان نباشد دژم
به خرما ستان بر همین بد رقم
ز زیتون و جوز و ز هر میوه دار
که در مهرگان شاخ بودی ببار
ز ده بن درمی رسیدی به گنج
نکردی به کار اندرون کس نگاه
کسی کش درم بود و دهقان نبود
ندیدی غم رنج و کشت و درود
بر اندازه از ده درم تا چهار
بسالی ازو بستدی کاردار
سهم کدخدا هم محفوظ میماند و سر رسید همهی باج و خراج در سه نسخه نگه داشته میشد. یک نسخه را گنجور میگرفت که مسئول آن دستور یا وزیر بود یک نسخه به بزرگان کشوهای مختلف فرستاده میشد و نسخهی سوم نزد موبد بود و آمار آن نگه داشته میشد و از آن پول برای کشت و درو پرداخت میشد
به سالی به سه بهره بود این درم
گزارنده بودی به دیوان شاه
ازین باژ بهری به هر چار ماه
نبودی به دیوان کسی زین شمار
گزیت و خراج آنچ بد نام برد
سه دیگر که نزدیک موبد برند
به فرمان او بود کاری که بود
ز باژ و خراج و ز کشت و درود
نوشینروان کارآگاهانی هم به هر چهار بخش ایران (رجوع شود به قسمت آغازین این بخش) میفرستد تا اخبار را به او برسانند و اگر جایی نیاز به آبادی دارد به ان بپردازند. بعد نامهای مینویسد و از پروردگار آغاز میکند و پادشاهیش را از بخشایش او میخواند و پیمان میکند که جز به عدل و داد رفتار نخواهد کرد و کسی از بزرگان هم که به زیردستانشان ستم کنند با نوشینروان طرف خواهند بود و او آنها را از میان بدو نیم خواهد کرد
که تا نیک و بد زو نماند نهان
همه روی گیتی پر از داد کرد
به آبشخور آمد همی میش و گرگ
نخستین سر نامه کرد از مهست
به بهرام روز و بخرداد شهر
که یزدانش داد از جهان تاج بهر
که تاج بزرگی به سر برنهاد
پرستنده شایسته ی فر و تاج
بی اندازه از ما شما را درود
هنر با نژاد این بود با فزود
نخستین سخن چون گشایش کنیم
خردمند و بینادل آنرا شناس
که دارد ز دادار کیهان سپاس
بداند که هست او ز ما بی نیاز
مرا داد فرمان و خود داورست
کسی را جز از بندگی کار نیست
به یزدان سزد ملک و مهتر یکیست
ز مغز زمین تا به چرخ بلند
که ما بندگانیم و او پادشاست
نبودی جز از باغ و ایوان و گنج
نجستی دل من به جز داد و مهر
کنون روی بوم زمین سر به سر
به شاهی مرا داد یزدان پاک
ز خورشید تابنده تا تیره خاک
نباید که جز داد و مهر آوریم
وگر چین به کاری بچهر آوریم
به خشکی به خاک و بکشتی برآب
برخشنده روز و به هنگام خواب
درم دارد و در خوشاب و مشک
که تابنده خور جز بداد و به مهر
برین گونه رفت از نژاد و گهر
به جز داد و خوبی نبد در جهان
به یزدان که او داد دیهیم و فر
که من خود میانش ببرم به ار
نوشینروان مشخص میکند که از مالیاتی که میگیریم برای بیمه کشت و کار(اگر به کشت ملخ بزند یا کشت از گرما و کم آبی صدمه ببیند) استفاده خواهیم کرد. یادداشتی به خود- بیمه و شفافیت
برین نیز بادافره ی کردگار
نباید که چشم بد آید به کار
همین نامه و رسم بنهید پیش
مگردید ازین فرخ آیین خویش
به هر چار ماهی یکی بهر ازین
بخواهید با داد و با آفرین
همان گر نبارد به نوروز نم
مخواهید با ژاندران بوم و رست
که ابر بهاران به باران نشست
ببخشید کارندگانرا ز گنج
نوشینروان ادامه میدهد که زمینی که صاحب ندارد و یا صاحب آن مرده و ورثهای ندارد این زمین ها هم چون زیر سایه شاه ایران است نباید ویران بمانند که مایه بدگویی میشود. برای آبادانی آن زمین از گنج من استفاده کنید. مسئولی که از این کار شانه خالی کند بر دار خواهم زد حالا هر که میخواهد باشد چه از بزرگان و چه از زیردستان.
زمینی که آن را خداوند نیست
به مرد و ورا خویش و پیوند نیست
نباید که آن بوم ویران بود
که در سایه ی شاه ایران بود
که بدگو برین کار ننگ آورد
ز گنج آنچ باید مدارید باز
که کردست یزدان مرا بی نیاز
چو ویران بود بوم در بر من
کسی را که باشد برین مایه کار
اگر گیرد این کار دشوار خوار
کنم زنده بر دار جایی که هست
شاهان و بزرگان پیشین بر رسم دیگری بودند ولی من به اندازه کافی گنج دارم و به دینار نیازی ندارم. گنج من همان عدالت من است و بیدادگر و دروغگو در دربار من راهی ندارد و کسی که با داد و عادل باشد و خردمند پیش من کرامی است
بزرگان که شاهان پیشین بدند
ازین کار بر دیگر آیین بدند
مرا گنج دادست و دهقان سپاه
گرامی تر از جان بدخواه من
که جوید همی کشور و گاه من
سپهبد که مردم فروشد به زر
کسی را کند ارج این بارگاه
که با داد و مهرست و با رسم و راه
پدید آید از گفت یک تن دروغ
به بیدادگر بر مرا مهر نیست
پلنگ و جفاپیشه مردم یکیست
هر آنکس که او راه یزدان بجست
به نزدیک یزدان ز تخمی که کشت
که ما بی نیازیم ازین خواسته
که گردد به نفرین روان کاسته
گر از پوست درویش باشد خورش
که نه شرم دارد نه آیین نه دین
بدان تا رسد نزد ما گفت و گوی
به نزدیک یزدان بود ناپسند
ز یزدان وز ما بدان کس درود
که از داد و مهرش بود تاروپود
اگر پادشاه دادگر باشد پادشاهی او پایدار خواهد ماند و از نوشینروان دادگرتر در میان شاهان نبوده
که جاوید هر کس کنند آفرین
ز شاهان که با تخت و افسر بدند
به گنج و به لشکر توانگر بدند
به تخت و بداد و به مردانگی
اطلاعات بیشتر در مورد دوران پادشاهی نوشین روان، میماند برای جلسهی بعدی شاهنامهخوانی در منچستر. سپاس از همراهی شما
لغاتی که آموختم
گزیت = گزیت . [ گ َ / گ ِ ی َ / گ َ ] (اِ) (معرب آن جزیه است ) از لغت های آرامی است که دیرگاهی است در زبان فارسی درآمده . (هرمزدنامه ص 14، فاب 1 ص 224) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زری باشد که حکام هر ساله از رعایا میگیرند و آن را خراج هم میگویند.
رز = [ رَ ] (اِ) درخت انگور - فرهنگ جهانگیری
کدیور = کدخدا
ابیاتی که خیلی دوست داشتم
خردمند و بینادل آنرا شناس
که دارد ز دادار کیهان سپاس
بداند که هست او ز ما بی نیاز
کسی را کجا سرفرازی دهد
نخستین ورا بی نیازی دهد
که تابنده خور جز بداد و به مهر
برین گونه رفت از نژاد و گهر
به جز داد و خوبی نبد در جهان
یکی بود با آشکارا نهان
سپهبد که مردم فروشد به زر
کسی را کند ارج این بارگاه
که با داد و مهرست و با رسم و راه
پدید آید از گفت یک تن دروغ
به بیدادگر بر مرا مهر نیست
پلنگ و جفاپیشه مردم یکیست
هر آنکس که او راه یزدان بجست
بدین بارگاهش بلندی بود
بر موبدان ارجمندی بود
شجره نامه
اردشیر --- شاپور--- اورمزد --- بهرام --- بهرام بهرام --- بهرام بهرامیان--- نرسی --- اومزد ---شاپور (دوم) ---اردشیر نکوکار (برادر شاپور دوم)-- شاپور سوم --- بهرام شاپور --- یزدگرد بزهکار (برادر بهرام شاپور) --- بهرامگور --- یزدگرد --- هرمز --- پیروز (برادر هرمز) ---بلاش (پسر کوجم پیروز) --- قباد (پسر بزرگ پیروز) که به دست مردم از شاهی غزل شد --- جاماسپ (برادر کوچک قباد) --- قباد (مجدد پادشاه میشود) --- کسری با لقب نوشین روان
قسمتهای پیشین
ص 1522 ورا موبدی بود بابک بنام
© All rights reserved