Monday, 30 November 2009

مقصد

London, UK


خود خدا تو رو برای من فرستاده
فرمانده عمری
و لشکر زندگی من گوش به فرمانت ایستاده

تو معجزه عشقی یا اون اعجاز توست
که این همه ظلمت با تو
پر از رنگ و بوی نورِ

تو اوج غوغا، بودنت آرومم میکنه
تو خستگی و دلهره رویای آغوشت خوابم میکنه

صدات رو دوست دارم وقتی که آلوده به خنده ست
شاید اشتباه میکنم، ولی با تو بودن خواست تقدیره
که حاکمی لجباز و یک دندست

ممنون که با منی و دوستمی و همدم
میخوام که همیشه باشی
تو لحظه هام، تو هر دم
© All rights reserved

Wednesday, 25 November 2009

آرزوهای دور

Cheshire, UK

عمو نوروز، امسال به من عیدی میدی
اگه هفت سینی رو که چیدم پسندیدی؟

یک قلم می خوام ازاینجا تا خورشید
که باهاش بشه رو تلخیها خط کشید

یک کاغذ می خوام رنگ راه شیری
تا بنویسم هم ازجوونی و هم ازپیری

یک امان می خوام برای نفس کشیدن
تا فکرکنم به لحظۀ گنگ دل بریدن

یک نغمۀ پرشورمثل سلام یک دوست
که زندگی بده به گوشت واستخوان وپوست

یک لحظه خوابِ بدون کابوس
غرق شدن درآبی زیبای طاوس

یک جرعه آب زلال برای تشنگی لبام
قبل ازآشنائی با شمشیرکشیده از نیام

یک آغوش باز که بشه برای دمی پناه
حتی اگه پشیمون نیستی ازکرده ها، ازگناه

یک قطره خوشی، یک خندۀ مست
بعدش قانع ام به هر چه که هست

یک گریز ازهرآنچه که هست و نیست
زهی خیال باطل! آنکه گریخته کیست؟

(1st drafted in March 2007)

©All rights reserved

Monday, 23 November 2009

The Annual International Music night

Sorry Mr. Mayor for the flashlight

On 24th October (2009) I attended the Annual International Music night in support of UNICEF/UNA Stockport (Davenport, Stockport, UK).

The programme started by a fascinating mix of music from different cultures of the globe. My favourite was the Persian classic music consisted of tar (an Eastern string instrument) and Daff (a drum-like percussion instrument with a soft, deep tone. It might have rings along the rim).

The music followed by food and dessert prepared by a number of volunteers, who organized a fantastic feast. Pity I could only eat for one!

It looked liked a well attended programme. Many people from different nations got together and shared their culture and music. It was fun to watch, especially in the climate of the current economic situation. The Mayor of Stockport also attended the session.

There was no entry fee; and the event was free, but people contributed to support the occasion. Apparently, a total of £1,700 was collected on the night.

Looking forward to the next year event.

بیشترتجارب من دررابطه با برنامه های سازمان داده شده خیره و جمع آوری کمک مالی برمیگرده به مجالسی که در آن کسی از آخرت میگه و از ترس و وحشتی که باید از شب اول قبر داشت. گروهی از ترس و وحشت دستشون میره تو جیبشون وبه طمع آنکه انفاقشون رو صد برابر پس میگیرند و یا حد اقل آبی رو آتش جهنم میریزند، سرمایه گذاری میکنند. گروهی هم که به خاطر آنکه خدایی نکرده بلایی سر راهشون سبزنشه با صدقه میخواهند که بلا را از خود و خانواده دورکنند. سنگین ورنگین بودن و اشک ندامتی گوشه چشم یا نیمچه ترسی از اعمال گذشته در دل داشتن هم یه جورایی چاشنی این صدقه ها به حساب میاد

البته نا گفته نمونه که خیلی ها هم هستند که فقط به خاطر کمک به همنوع و ذات خوبی به دیگران کمک میکنند. دسته ای هم انفاق و بخشش از مال رو بهانه ای برای آموزش یا شادی و دورهم بودن قرارمیدند. من باب مثال درشب موسیقی که توسط گروه استاکپورت (درانگلستان) سازمان ملل برنامه ریزی شده بود، هنرمندانی ازملیتهای مختلف حضور داشتند که با اجرای قطعات موسیقی شادی و لبخند را به شرکت کنندگان اهدا میکردند. بهترین قسمت، حضورمهمانانی بود که از هر نژاد، مذهب و طرز فکری دورهم جمع شده بودند. هر چند که برای من بخش نواختن تار و دف توسط هنرمندان ایرانی نیز جز بهترینها بود

شام مفصلی هم (البته جای همگی خالی) به کمک عده زیادی ازداوطلبان تهیه دیده شده بود. شرکت در این برنامه مجانی بود ودر پایان شرکت کنندگان کمکهای مالی خود را به صندوقهای مخصوص اهدا میکردند. گویا در آن شب مبلغ 1700 پوند جمع آوری شد. اگه بخوام یه جمع بندی و نتیجه گیری از تجارب ناچیز خودم در این مورد بکنم باید بگم که کاش بیشتر شاهد ترکیب صدقه و شادی باشیم و کمتر انفاق رو با اشک و ناله بیامیزیم

عکس از شهرداراستاکپورت است که در برنامه ذکر شده در بالا حضور داشت

Old photos

Sisterhood
Originally uploaded by Shahireh



A B&W experiment
Originally uploaded by Shahireh



Flameless flare
Originally uploaded by Shahireh

Saturday, 21 November 2009

To build or not to build = ساختن یا نساختن

In our Garden

This little one collected about 1/8 his body size in building materials; I’m sure their nest will turn out to be fantastic.

این گنجشک کوچولو به اندازه یک هشتم حجم بدنش وسایل ساختمان سازی حمل می کرد. مطمئنم که لانه ای که میسازد پر از عشق خواهد بود

©All rights reserved

Thursday, 19 November 2009

روز عروسی

Stockport, UK

I saw this today, blossoms in autumn!

This tree was blossoming when every other trees around it was into the autumn mood. Must have been LOVE?

گمونم امروز روز شکفتن بود، روز عشق، روز بی محلی به پاییز و آغازی تازه
این درخت تو پاییز شکوفه داده. این عکس را دیروز گرفتم. درست مثل یک عروس خانم بود که یه دسته گل تو دستشه

© All rights reserved

Tuesday, 17 November 2009

My first raw picture

London, UK


This is my first picture taken in raw format. I was fascinated by the technology; however the memory needed for taking raw images can be a limiting factor.
Thanks to: Ramin agha, Jasson, Mina and Shiva.
اولین عکس من در
raw format
که این امکان را میدهد که بعضی فاکتورها را بعد از گرفتن عکس تنظیم کرد. تکنولوژی خیلی جالب بود، ولی حافظه بالایی از
memory card
را مصرف میکرد
ممنون ازرامین آقا، جیسن، مینا جان و شیوا جان که راهنمایی کردند


Sunday, 15 November 2009

Thursday, 12 November 2009

Wisdom

Stockport, UK


"When one finger is pointing outwards, three fingers are pointing inwards" is one of the most interesting phrases that I've heard. It expresses one of the many reasons for the chaos that has taken over the world, today.


این ضرب المثل انگلیسی را دیروز برای اولین بار شنیدم، خیلی پر معنی است. اگر شما می توانید ترجمه ی بهتری بکنید، لطفا بنده را هم در جریان بگذارید
وقتی که یک انگشت (به نشانه تهدید یا اتهام) به سمت کسی دراز می کنی، سه انگشت هم به طرف خودت نشانه گرفتی
مشابه فارسی این ضرب المثل چیه؟
یک سوزن به خود و یک جوالدوز به مردم یکجورایی در همین فاز هست  ولی در جهت عکس ماجرا

Monday, 9 November 2009

In search of freedom

In search of freedom
Originally uploaded by Shahireh


بگسل زنجیر بردگی را

Stories

North of Iran
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
A collection of names on a screen, made from broken wood panels, working as a shelter against the sun. It seems to have many stories to tell.

© All rights reserved

Sunday, 8 November 2009

نکته

Cheshire, UK
:شب شعری دیگر
بزرگی اهل شعر و ادب اینبار نیز بهانه ای برای نوشتن به دستم دادند و مرا با شعر زیر آشنا کردند. جالبی شعر در این است که هنگام خواندن این شعر لبها به هم نمیخورند. امتحان کنید

هیچ کس در نزد خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ قنادی نشد استاد کار
تا که شاگرد شکر ریزی نشد

Friday, 6 November 2009

خاطره

Ghasr khorshid, Khorasan, Iran

این شعر رو یکی دو روز پیش جایی خواندم، خیلی دوستش داشتم

تو رو میسپارم به دست اونکه صاحب دنیاست
تا دلم نمرده برگرد، آخه بی تو خیلی تنهاست