دیروز خیلی با بوته های تمشک کلنجار رفتم. یعنی هر دومون کلی همویگه رو اذیت کردیم. من ساقه های بلندش رو هرس کردم، اونم تا تونست خارهای ریز و سمجش رو حواله انگشتهام کرد. ازدستکش به راحتی رد می شدند و تو دست خودشونو جا می کردند، اونوقت دیگه درامدنشون با خدا بود
البته شاید یک جورایی هم بوته ها حق داشتند و می خواستند از خودشون دفاع کنند. ولی خب اونام دیگه زیادی به پر و پای نسترنهای باغچه پیچیده بودند و از ساقه های یاس آویزون شده بودند. دیگه راهی نمونده بود
امیدوارم که منو ببخشن
2 comments:
che tashbihate zibayee
سپاس از لطفتون
Post a Comment