Moghan cave in Khorasan, Iran
خراسان گردی – غار مغان
از مجموعه ی سفرنامه های شهیره
روستای مغان
اولین حسی که حتی پیش از باز کردن چشمانم به آن توجه
کردم، کوفتگی بود که ساعد و بازوانم را در تسلط خود داشت. به پهلو غلتیدم، نور چراغ
از سالن به درون اتاق خواب می ریخت، بر خلاف آنچه تصور می کردم هنوز صبح نشده بود.
دستم را کمی دراز کردم و گوشی موبایل را از میز کنار تخت برداشتم. لحظه ای طول
کشید تا قادر به خواندن ساعت در پایین صفحه شدم: 22. فقط دو ساعت خوابیده بودم!
با پایین آمدن از تخت متوجه شدم که پاها و کمرم هم به درد و کوفتگی (البته نه به
شدت دستانم) مبتلا است. با این وجود، خاطره ی کوه نوردی و غارگردی آن روز، لبخندی
بر لبانم نشاند. به مادرم در آشپزخانه پیوستم. صحبت هایمان دور میز شام به خاطرات آن روز و غار مغان اختصاص داشت
کیفی روی شانه، دوربینی دور گردن و کیسه ی پارچه ای همیشگی آذوقه (که بین اقوام و دوستان نزدیک به توبره مشهور است!) همراه داشتم. کفش هایم نامناسب بود و سفارش دوستان مبنی بر لزوم همراه داشتن چراغ قوه را هم که به کل فراموش کرده بودم. البته مجهز بودن و یاری همراهان این عدم آمادگی بنده در رویارویی با غار مغان را تا حدودی جبران کرد
گروهی در حال صعود از کوه
دو دهانه غار مغان
دهانه غار، که با ستونی به دو بخش تقسیم شده بود، به
دو دروازه ی عظیم می ماند که ورود به مکانی پرشکوه را از همان ابتدا اعلام می کرد.
کف غار در قسمت ورودی با ریز خاک پوشانده شده بود. چند گروه دیگر در ابتدای غار
بودند، حتی گروهی بچه ای نیز همراه داشتند. پس نباید آنقدر ها هم که به نظر من میامد،
رسیدن به دهانه غار دشوار بوده باشد.
چند قدم که پیش رفتیم تاریکی محض به آغوشمان کشید.
تازه آنجا فهمیدم که غار مغان از آن "تو بمیری ها" نیست، ولی اشتیاق
رفتن بر هراس زیر پوستی غالب بود؛ البته تا زمانی که به اولین پرتگاه رسیدیم. در
قسمت هایی مجبور بودم تا چراغ قوه قرضی را به دیگری بسپارم تا بتوانم از کوره راه
های باریک دولا دولا، نشسته و حتی گاهی سینه خیز بگذرم. حدود سه ساعت داخل غار
بودیم. مهمترین درسی که می بایستی می آموختم، خود را به تقدیر سپردن و اعتماد بود به کسانی که فقط چند ساعت پیش چهره های غریبه ای بیش نبودند ولی خیلی سریع از
همراه به حامی ارتقاع پیدا کرده بودند. راستی چه شانسی آوردیم که سردرد
"ا" به مسکن ها پاسخ مثبت داد، وگرنه تکلیف ما در گذر از آن پرتگاه کذایی
چه بود؟
با خروج از غار و رسیدن به نور،
سر و وضع و لباس هاس گلی خود و دیگر همراهان دیدنی بود. گمانم "ف" بود
که آنچه من گل نامیدم را فضولات خفاش خطاب کرد. از کوه پایین امدیم و سری به جوی
آب که از چشمه منشا می گرفت، زدیم. دستان گلی ام را در آب فرو بردم، ولی سیاهی کف دستانم
با آب پاک نشد. یعنی حق با "ف" بود؟
عکس از شیرزاد
قدمت غار مغان یکصد میلیون سال تخمین زده شده و از مشخصه های آن قندیل های استالاگتیت و استالاگمیت و تزیینات آهکی داخل غار می باشد. هر چند که متاسفانه یادگاری و تبلیغات نوشته شده با اسپری رنگ به صورت تعرضی آشکار بر این گنجینه ها سنگینی می کند. کاش در نگهداری میراث بشری که به امانت بما سپرده شده بیش از این کوشا باشیم
تزئینات آهکی داخل غار
با تشکر فراوان از تک تک افراد تیم 10 نفره (+ سه تن
که تا کوهپایه همراه بودند) برای همراهی و راهنمایی و روزی بیاد ماندنی.
چنانچه قصد دیدار از غار مغان را دارید همراه داشتن ابزار مناسب و راهنما الزامی است.
دیگر سفرنامه های شهیره
© All rights reserved
3 comments:
سلام خیلی ممنون از بابت راهنمایی و ؟ من همش دلم میخواست با بچه ها بریم اونجا و کسی تا به حال نگفته بود چه مسیر صعب العبوری داره البته برای من مهم نیست ولی برای مریم و بچه ها سخت و طاقت فرسا است و فک کنم بایست با عده ای دیگه به این سفر پا بگذارم با اجازه عکس ها رو سیو کردم تا برای دوستان که قصد عزیمت به آنجا را دارن نشان دهم واز خم و چم راه آشنایی پیدا کنن ممنون
ممنون
البته همه ی راه دشوار نیست، نمی خواهم نوشته باعث دلسردی بشه ولی کمی آشنایی با مسیر از قبل بد نیست
valentine message for wife
valentine message for boyfriend
valentine message for girlfriend
valentine quotes for facebook
valentine day quotes
valentine quotes for husband
valentine quotes for wife
valentine quote for whatsapp
valentine quote for boyfriend
valentine quote for girlfriend
valentine wishes for wife
valentine wishes for husband
valentine wishes for girlfriend
valentine wishes for boyfriend
valentine day card for girlfriend
funny valentine day poem for husband,wife,boyfriend
9 valentine poem for wife
Post a Comment