Monday, 21 January 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 11

در این قسمت خواندیم
سخن گفتن فریدون با ایرج در باره کردار سلم و تور
نامه نوشتن فریدون به سلم و تور
رفتن ایرج با نامه پدر نزد برادران
کشتن برادران، ایرج را
آوردن تابوت ایرج به نزد فریدون
+++

 در جلسه پیش بخشش فریدون تخت و تاج پادشاهی و تقسیم کردن جهان بین سه پسرش سلم و تور و ایرج را خواندیم و اعتراض سلم و تور به اینکه ایران زمین به برادر کوچکتر ایرج داده شده بود
ایرج به پدر می گوید که وی مخالفت برادرها را نمی خواهد و راضی است که از پادشاهی ایران زمین دست بشوید و دوستی برادران خود را داشته باشد

چو بستر زخاک و بالین زخشت
درختی چرا باید امروز بکشت
که هر چند چرخ از برش بگذرد
تنش خون خورد بار کین آورد

پدر وی را نهی می کند و می گوید که برادران تو در پی جنگ با تو هستند و تو در پی سور. ولی ایرج می گوید که من بی سپاه پیش یرادرانم می روم و آنها را به درستی هدایت می کنم

بباشیم با یکدگر شادمان
شویم ایمن از دشمن بدگمان

وقتی ایرج به پیش لشگر سلم و تور میرسد در لشکر ولوله ای می افتد و لشکریان ایرج را جانشین برحق پدر می دانند. دو برادر چاره جویی می کنند و سر از بدن ایرج جدا می کنند و سر ایرج را برای پدر می فرستند و یکی به روم و دیگری به ترکستان باز می گردد

که اینست زیبایی شاهنشهی
جز این را مبادا کلاه و مهی
+++
بلشکرگه آمد دلی پر زکین
جگر پر زخون ابروان پرزچین 
+++
سپاه دو کشور چو کردم نگاه
 از اینپس جز او را نخواهند شاه
+++
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سپاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
بخون برادر چه بندی کمر 
چه سوزی دل پیر گشته پدر
+++
زتابوت چون پرنیان برکشید 
بریده سر ایرج آمد پدید
بیفتاد زاسب آفریدون بخاک
سپه سر بسر جامه کردند چاک


قسمت های قبلی
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/11/blog-post_6.html


© All rights reserved

No comments: