Monday, 14 January 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 10

فریدون پادشاهی خود را به پسر کوچکتر خود ایرج می سپارد و همین امر سلم و تور، دو پسر بزرگتر را می خشماند. این دو پسر فرستاده ای به پیش فریدون می گمارند، و خشم خود را اعلام می دارند. فریدون می گوید که این تصمیم وی راحت نبوده و از روی تدبیر و توسل به علم ستاره شناسی گرفته شده

ایرج هم به پدر می گوید که من نزد برادرانم میروم و می گویم که

به بیهوده از شهریاران زمین
مدارید خشم و مدارید کین 
+++
بدو گفت شاه خردمند پور
برادر همی رزم جوید تو سور
مرا این سخن یاد باید گرفت
ز مه روشنایی نیاید شگفت
ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزد 
دلت مهر پیوند ایشان گزید
+++
ز درد دل اکنون یکی نامه من
نویسم فرستم بدان انجمن
مگر باز بینم ترا تن درست 
که روشن روانم به دیدار تست



کلماتی که آموختم
 کبست = گیاهی زهرآگین
سکالش = اندیشیدن
هیونی = فرستاده، نامه رسان
انباز = جفت

داستان تا بدین جا
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/11/blog-post_6.html

© All rights reserved

No comments: