خودش هم می دانست کار درستی نمی کند. می دانست کنجکاوی تا این حد معنایی جز فضولی نمی توانست داشته باشد. ولی وسوسه ای او را به پیشروی در راهی که آغاز کرده بود می خواند
باید می دید، باید مطمئن می شد. باید شعله حسی که مثل خوره به جانش افتاده بود و در تمام وجودتش می جوشید را خاموش می کرد
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment