Thursday 10 March 2011

نامه سرگشاده به حضرت عزرائیل


سلام

امیدوارم که حالتون خوب باشه. چنانچه جویای حال ما باشین، باید بگم که ما هم خوب هستم و جز دوری شما ملالی نیست. تقدیر سر ما منت گذاشته و باران بلا به وفور و بی وقفه میباره  و ما هم از این همه بی بهره نیستیم. با این حال تحمل غیبت شما از همیشه مشکل تر شده و سخت حضورتون رو میجویم و همنشینی با شما رو راغبم و طالب.

میدونم که این روزا سرتون خیلی شلوغه، امیدوارم که حجم بالای کار خیلی اذیتتون نکنه (راستی میدونین که اگه عضو اتحادیه کارگری صنف غبض روح کنندگان باشین، نماینده هاتون میتونن از حقوقتون دفاع کنن؟ ما اینجا روی زمین خیلی خوشبختیم که برای دردامون کسانی رو داریم که نقش فریاد رو به صورت پانتومیم بازی کنن). باری، غرض از مزاحمت: تقاضایی داشتم، چنانچه برایتان مقدور بود، ممنون میشم اجابت کنین.

خودتون که واقفین، کارائی بالای گمرک اون دنیا باعث میشه که امر قاچاق اجناس از مرزش تقریبا کارغیرممکنی بشه. البته بودن کسانی که در این امر موفق شدن. همون عمو بزرگه خدابیامرزم، خاطرتون باشه در سرزمین مصر با شما آشنا شدن. البته ایشون وضع مالیشون خیلی خوب بود که تونستند یه قشون و همسرشون رو با هم یکجا ازمرز رد کنن.

به همین مقدمه بسنده میکنم ومیرم سر اصل مطلب. راستش می خواستم تقاضا کنم که وقتی که زحمت تحویل روح اینجانب افتاد گردن شما، لطفی بکنین و همراه اون، کارت اعتباری، گوشی موبایل و سویچ ماشینم رو هم از تو کیف مشکی جلوی آینه بردارین و زیر شنل گرامیتون مخفی کنین. مراسم خاک سپاری هم که همیشه شلوغ و پلوغه و وفتی کسی حواسش نیست این سه قلم رو بندازین تو قبر. قربون داستون!

راستش رو بخواین به کارت اعتباریم معتادم و بدون اون حتی به بهشت هم نمیرم، حالا اومد و کارم افتاد به جهنم، خدا رو چه دیدی؟ اونوقت با اون همه خلاف کار و باجگیر که اونجا جمعن داشتن یه کارت اعتباری از واجباته. بجای اینکه بخوام دنبال چندتا آشنا بگردم که ضامن بشن و بتونم یه حساب اونجا باز کنم، خوب همین رو استفاده میکنم دیگه. تازه یه خوبی دیگه هم داره و اون اینه که این کارت به اسم شوهرمه و صورت حسابش برای اون فرستاده میشه. دستشم بهم نمیرسه که هی قر بزنه که "آخه مگه چندتا کفش مشکی میخوای؟" اینطوری زنی رو که بعد از چهلمم باهاش ازدواج بکنه (خب مرده دیگه، تنها نمیشه که بمونه!!) رو هم میچزونم. تازه کارت که همرام باشه از خجالت شما هم میتونم در بیام. نعوذوبالله! ببین این قدیسان زمینی چطور فکر آدم رو خراب کردن! جمله آخرم رو پس میگیرم. شرمنده، ولی رو زمین حضرات یادمون دادن که همه چیز رو با پول بخریم، حتی معنویات رو. حواسم نبود که شما در دنیای ما ساکن نیستی. بگذریم.

موبایل هم که لازمه، چون شماره همه آشناها توشه. اگه بخوام از حال کسی آگاه بشم لازم نیست که گوشه دنج گور رو ترک کنم، از همونجا زنگ میزنم. اگرم کسی احظارم کرد با همون تلفن جواب سوالاتش رو میدم. آخه چه کاریه که این همه راه برم تا به یه گروه که دور یه میز گرد روح احضار می کنند بپیوندم؟ خدا پدر مخترعین تلفن های هوشمند رو بیامرزه، تازه می خوام ارتباط تصویری هم برقرار کنم (البته نیست که چهره زندم خیلی مشتاق داره، بعید میدونم برای نمونه بیجانش ملت سر و دست بشکنن!). دیگه زمونه عوض شده. دوره ظاهر شدن شبح در حموم عمومی بسراومده، روح هم بهتره الکترونیکی ظاهر بشه. البته اگه آنتن بده! اولش میخواستم بگم که لطفا شارژ موبایل رو هم برام بیارین، ولی دیدم با این همه جسم خاکی که دور و برم در حال تجزیه خواهند بود، حتما میشه انرژی یه تلفن رو تهیه کرد.

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، سویچ ماشینو از رو نیاز نیست که تقاضا کردم. اون برای اذیت و آزاره! آخه، میترسم این خانم باجی (همون زنی که قراره جامو بگیره رو میگم) بخواد ماشینم رو سوار بشه. حالا سویچ نباشه کارش کمی سخت تر میشه. بذار یه کمی هم سختی بکشه، بعدش توبه میکنم و هر وقت سر و کارش به اون دنیا افتاد یه جوری از دلش درمیارم.

 بیش از این سرتون رو بدرد نمیارم
 با یه تشکر پیشاپیش از همکاریتون

به امید دیدار


© All rights reserved

4 comments:

Anonymous said...

Lol, jaleb bood !mitra

Unknown said...

متن خيلي زيبايي بود_خواندني وتامل بر انگيز;-)

Anonymous said...

salam. ghashang bud bebakhsh azizam kamtar sar mizanam akhe inja ke moshkelate fil...ter....ing ..ro ke miduni hamuna ram hey az kar mindazan.
zari

Shahireh said...

mamnoon az hamey doostan
ke lotf mikonan va baray khondane mataleb vaght mizaram.

___________
zari jan negaran nabash
midonam ke oza' onja dorost nist

mamnoon ke omadi