Visited Stratford Upon Avon in Shakespeare county http://www.shakespeare-country.co.uk/william-shakespeare.aspx
Loved the mix of history and culture that this visit offered. The best part of the trip was finding myself in the very house where William sheakspear was born and lived; looking through the same window that once he must have done, whilst creating some of his masterpieces.
Would like to re-visit later on in the year where the gardens are at their bests, too.
مدتی پپش فرصتی دست داد و سقری داشتیم به محله ویلیام شکسپیر (شهر استردفورد در انگلستان). از خانه محل تولد و خانه ای که شکسپیر در آن از دتیا رفته (و اکنون به موزه تبدیل شده اند) دیدن کردیم. هم فال بود و هم تماشاWould like to re-visit later on in the year where the gardens are at their bests, too.
Stratford Upon Avon, UK
. قدم زدن در اتاقی که شکسپیر در آن یزرگ شده بود و نگاه از پنجره آن خانه به بیرون، برای من بهترین تجارب این سفر بود. در اتاقی راه رفتم که قرن ها پیش احنمالا شکسپیر در همانجا برخی از ایده هایش را به قلم کشیده. به کف سنگی خانه نگاهی انداختم. آیا اولین قدم هایش را در همین اتاق برداشته؟ دوست داشتم بی توجه به همراهانم مدتی در گوشه ای بنشینم و شاید چند خطی هم بنویسم. ولی تنگی وقت مثل همیشه گوشزد شد و به ناچار به بخش های دیگر موزه پرداختم. تماشایی فراوان بود و آموختنی ها هم کم نبود. ولی شاید بیشتر از همه نکته زیر بر من اثر گذاشت
در قسمتی از خانه شکسپیر که کارگاه و محل کار پدر او بوده اجناس چرمی جون دستکش و کیسه پول (که احتمالا پدر شکسپیر مشابه آنها را درست میکرده و بفروش میگذاشته) به نمایش گذاشته شده بود. شخصی که راهنمای گروه بود، دستکشی شیری رنگ را نشان داد که نسبت به بقیه دسنکش ها ظرافت خاصی داشت و گفت این از نمونه کارهای فوق العاده گران قیمت چرمی به حساب میامده . دسنکش را لمس کردم، چرم لطافت خاصی داشت و بنا به گفته راهنما پروسه تبدیل چرم به رنگ روشن، پروسه ای طولانی بوده و کسی که توانایی مالی آنرا داشته که چنین جنسی را خریداری کند، آنرا دست نمی کرده، و مثلا فقط در دست میگرفته و یا از کمربندش آویزون میکرده چون این اجناس فقط جنبه نمایشی داشته اند بعلاوه در آن زمان مردم اجازه نداشتند که هر رنگی را بپوشند و فقط پوشیدن رنگهای تیره جایز بوده
دلم گرفت! بقیه حرف های راهنما را نشنیدم. رفتم در فکر. حدود چهارصد سال پیش مردم انگلستان اجازه پوشیدن رنگ های روشن را نداشتند. امروزه آنها آزادند تا رنگ لباسشان را خود انتخاب کنند. به تنپوش ایرانی ها در نقاشی هایی که از دوران قدیم دیده بودم فکر کردم. به وفور رنگهای چون قرمز، لاجوردی، طلائی، نارنجی و ... به نقوش اسرارآمیز قالی ایرانی با رنگ های تند و شادش
وقتی در اروپا جز تیرگی هر رنگی منع بود نیاکان ما ناجیان رنگ بودند. اکنون پس از گذشت فرن ها و با داشتن تقطه آغازی روشن به تیرگیی رسیدیم که اروپا چهارصد سال پیش در آن دست و پا میزد
چه شد که اینچنین شد برادر
دلم گرفت! بقیه حرف های راهنما را نشنیدم. رفتم در فکر. حدود چهارصد سال پیش مردم انگلستان اجازه پوشیدن رنگ های روشن را نداشتند. امروزه آنها آزادند تا رنگ لباسشان را خود انتخاب کنند. به تنپوش ایرانی ها در نقاشی هایی که از دوران قدیم دیده بودم فکر کردم. به وفور رنگهای چون قرمز، لاجوردی، طلائی، نارنجی و ... به نقوش اسرارآمیز قالی ایرانی با رنگ های تند و شادش
وقتی در اروپا جز تیرگی هر رنگی منع بود نیاکان ما ناجیان رنگ بودند. اکنون پس از گذشت فرن ها و با داشتن تقطه آغازی روشن به تیرگیی رسیدیم که اروپا چهارصد سال پیش در آن دست و پا میزد
چه شد که اینچنین شد برادر
2 comments:
ياد جمله اي ازدكتر شريعتي افتادم كه درپايان سفر نامه خوددر احرام مصر برسرقبر بردگاني كه آنها رامثل برادر خود وخود در 2برهه ازتاريج امامثل هم دانسته بود_
"آري اينچنين بود اي برادر"
دقیقا
Post a Comment