Thursday, 29 April 2010

Memories over a cup of tea = خاطراتی با استکان چای


نور خیره کننده بر کجاوه رود به شوق دریا شتابان میرفت

River carried the light over the threshold before entering the bridal chamber of sea.

© All rights reserved

5 comments:

Unknown said...

ياد يك ضرب المثل و شعر افتادم

بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين
كين اشارت به جهان گذران مارابس
ولي خب
واقعا يك استكان چاي كنار آب و چنان جائي ....چقدر ميچسبد
:)

Shahireh said...

مرسی شعر بسیار بجا بود
___________
ممنون از همراهیتون

Anonymous said...

خيلي زيباست
آفرين

Shahireh said...

ممنون

افسانه نکونام said...

چه جمله قشنگی.. بر کجاوه رود شتابان بسوی دریا.. واقعا کلمات به زیبایی انتخاب شده اند. آفرین

xxx