Tuesday, 24 March 2009

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک




روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم

جان که از عالم علوی است، یقین می دانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان، تا در زندان ابد
از سرعربده مستانه به هم در شکنم

من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم

شمس تبریز، اگر روی به من بنمایی
والله این قالب مردار، به هم در شکنم

مولانا
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
Mohammed Jalaluddin Balkhi Rumi (known as Maulana which means our lord or our master) was born in 1207 A.D. in Balkh (the north-eastern provinces of Khorasan, which is at present part of Afghanistan). He is the grandson of Jalale-'d-Din Huseyn el Khatibi and Malika'i Jihan - daughter of Khurram-shah King of Khorasan. Escaping the Mongol invasion and destruction, his family traveled extensively, Age 5 him and His family settled in Baghdad.

He is most famous for seven books (six volume didactic epic works and Divan-e-Shams compendium of poetry in praise of Shams in over 45,000 verses in Persian) , and 24,660 couplets, in Persian and some in Arabic.
References:

2 comments:

greenshotter said...

It seems to me that you are very interested in poems. Usually, a poet is very sensitive, childish, romantic and curious about many things.Are you?

Shahireh said...

greenshotter

I love poetry!
I'm all and none of these these :))
What about yourself?