Saturday 21 December 2013

به خالق انگیزه زندگی

قطره اشکی از تنگه دل
 جاری شد
و دوباره خاک دغمه بسته تعلق 
را سیراب کرد 
چه آسان است برایت زندگی بخشیدن
بعد از تحمیل دقمصه نیستی
...
استاد سخن سعدی می گوید
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود"
مجنون از آستانه لیلی کجا رود
...
ای آشنای کوی محبت صبور باش
"بیداد نیکوان همه بر آشنا رود

مرا ببخش
 مرا ببخش ولی صبوری بیش از این نتوانم


© All rights reserved

5 comments:

Anonymous said...

آوخ! درد دارم مثل تو ...

Shahireh said...

ممنون از اینکه نظرتون را با من در میان گذاشتید
___
چه شیرین است لحظه ای که کسی از مرز خواندن سیاه قلم های تو فراتر رفته و آنر حس کرده
استادی داشتم می گفت خویسنده مهم نیستو همه چیز در چگونگی ارتباط خواننده و برداشت های او از یک اثر خلاصه می شود
البته به قول ما ایرانی ها
هرچه از دل براید لاجرم ...
___
بی درد باشید، سالم و موفق

میزانتروپ said...

شهیره جان کاش می شد بمیرم ...

Shahireh said...

آه نازنین این چه حرفی است

نمس دانی چقدر ار دیدن نامت خوشحال شدم
پس از مدتی از سفر برگشتم و سر زدن به وبلاگ تو عزیز یکی از کارهایی بود که می خواستم بکنم
خیلی متاثر شدم که آخرین پست را بر وبلاگ خالیت دیدم
و امروز که اسمت بر این صفحه ظاهر شد خیلی از اینکه دوباره بدستت آوردم خوشحال شدم
خواندن پیامت خیلی غم انگیز بود

و مرا ببخش اگر نمی توانم با حست همدردی کنم
ولی نازنین باز هم می گویم این چه حرف و چه خواسته است
اگر دوست داشتی با ایمیل من تماس بگیر تا مفصل تر صحبت کنیم
sangrezeh@yahoo.co.uk

نبه قول بزرگترها زندگی بالا و پایین و باز هم پایین تر زیاد دارد
ولی همیشه همه چیز یکسان نمی ماند. به خودت فرصت بده تا با لبخند آشتی کنی

کاش میشد از راه دور در آغوشت می کشیدم. فراموش نکن به خودت و زمان فرصت بده

Anonymous said...

Afarin... dorood bar shoma