Monday 18 February 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 12

امروز شاهنامه سراسر غم بود: مراسم سوکواری ایرج، و حال نزار پدرش فریدون بر مزار وی. فریدون وقتی متوجه می شود که یکی از کنیزان ایرج از وی آبستن است بسیار خوشحال می شود و به انتظار پسر ایرج که انتقام پدر را از عموهایش بگیرد می نشیند. ولی فرزند ایرج دختر است. فریدون مهر دختر بر دلش می نشیند و اینطور می شود برداشت کرد که انتقام گرفتن فراموشش می شود. تا اینکه سالها می گذرد و دختر ایرج ازدواج می کند و دارای پسری می شود به اسم منوچهر که بسیار به پدربزرگ خود ایرج شبیه بوده. فریدون منوچهر را بسیار دوست داشته و تمام دارایی و خزائن خود را به پای منوچهر می ریزد. سلم و تور وقتی متوجه می شوند که ممکن است این پسر به قصد انتفام گرفتن از خون ایرج بر آنان بتازد، پیکی به فریدون می فرستند و معذرت می خواهند 

یکی پند گویم ترا من درست
دل از مهر گیتی ببایدت شست
+++ 
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماه آفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت
پری چهره را بچه بود در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان
+++
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه
+++
همی گفت کاین روز فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همان کز جهان آفرین کرد یاد
ببخشود و دیده بدو باز داد
فریدون چو روشن جهان را بدید
به چهر نوآمد سبک بنگرید
چنین گفت کز پاک مام و پدر
یکی شاخ شایسته آمد به بر
می روشن آمد ز پرمایه جام
مر آن چهر دارد منوچهر نام

لغاتی که آموختم
تبره = نقاره، طبل
بوش = وجود، هستی
نوان = لرزان، خمیده
زبرجد = سنگی قیمتی
آونگ = آویختن، رشته ای که انگور و دیگر میوه ها را از آن میاویزند تا برای زمستان برسد

قسمت های پیشین
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/11/blog-post_6.html


© All rights reserved

1 comment:

maigrir coaching said...

superbe manière voir le monde