Sunday 9 October 2011

انگار در همه زمان ها زیسته ایم

برخی از نوشته ها اصلا مهم نیست که کی و برای چه زمانی نوشته شده اند. هر موقع که آنها را بخوانی تصور می کنی "حتما جوهر نوشته هنوز خیسه". یکی از این اثار سووشون نوشته سیمین دانشور است. نمونه زیر را بخوانید. باورتان می شود که اولین چاپ این کتاب سال 1348 بوده 

سرپاسبان به طرف جمعیت آمد و فریاد کشید: "آقایان غیر از کس و کار مرحوم همه باید متفرق بشوند." ... صدای آرامی از میان جمعیت گفت: "همه ما کس و کار آن مرحوم هستیم." حسین اقا که شانه زیر تابوت داشت به سید محمد اشاره کرد و او را جانشین خود کرد و آمد جلو پاسبان و گفت: "سرکار، یک جوان را به تیر غیب کشته اند. در مرگش عزاداری می کنیم. همین." سرپاسبان به صدای بلند گفت: "با زبان خوش به آقایان می گویم متفرق بشوید. بروید و دکانهایتان را باز کنید. اگر نکنید پروانه کسبتان را لغو می کنند. این دستور است. حالیتان می شود؟ "...کسی گفت: "یا حسین:. جمعیت با آهنگ کشداری فریاد برآورد: "یا حسین". زری به تلخی اندیشید: "یا انگار سووشون است و سوک سیاوش را گرفته ایم."... چند قدم رو به شاهراه رفت و با دست سرنشینان کامیون را فرا خواند و سربازها تفنگ به دست، یکی یکی پیاده شدند و پشت سر پاسبانها صف بستند...حسین آقا دستش را کاسه کرده بود و زیر بینی اش گرفته بود. پرسید: "از کدام راه؟ جلومان را که بسته اید." سروان چند پس گردنی به حسین آقا زد و گفت: "باز تو بلبلی کردی؟ نگفتم خفه شو؟" و با هم گلاویز شدند. ماشاالله قری دوتا دست سروان را از پشت گرفت و سر پاسبان صوت کشید و پاسبانها و سربازها به جمعیت هجوم آوردند. با باتون و ته تفنگ از چپ و راست می زدند 

البته شاید لفظ پاسبان در متن بالا کمی نامانوس باشد . تا فردا وظیفه کتک زدن بر شانه های چه کسی گذاشته شود


© All rights reserved

1 comment:

zari said...

جالبه. یکی از خواننده های وبلاگم هم همین رو در مورد بعضی نوشته های دکتر شریعتی نوشته بود که انگار بعضی نوشته ها مال امروزه و مختص امروز نوشته شده