Wednesday 8 December 2010

نه به زنجیر کسی بردۀ دینی

به مناسبت روز دانشجو
+
به امید روزهای بهتر برای ایران و ایرانیان آزاداندیش
می خواستم بیتی از شاهکار زیر را بنویسم، حیفم آمد کاملترش نکنم

__________________________________
نه مرادم، نه مریدم
نه پیامم، نه کلامم
نه سلامم، نه علیکم
نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
نه سمائم، نه زمینم
 نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه به زنجیر کسی بردۀ دینم، نه سرابم
نه برای دل تنهایی توجام شرابم
نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده ی پیرم
نه به هر خانقه ومسجد میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم چنین است سرشتم
سخن را من از امروز نگفتم، نه شنیدم
 بلکه ازصبح ازل با قلم نور نوشتم
حقیقت نه به رنگ است نه به بو، نه به های است ونه به هو
نه به این است ونه او، نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سربسته ودر پرده بگویم
 تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را
آنچه گفتند و سرودند تو آنی، خود تو جان جهانی
گرنهانی وعیانی تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
توندانی که خود آن نقطه ی عشقی، تو اسرار نهانی
همه جا تو، نه یک جای، نه یک پای
همه ای، با همه ای، همهمه ای
تو سکوتی، تو خود باغ بهشتی، توبه خود آمده از فلسفه ی چون وچرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی ونترسیدی وبیدار شدی
در همه افلاک بزرگی، نه که جزئی، نه چون آب در اندام سبویی
خوداویی، بخود آی، به در خانه ی متروکه ی هر کس ننشینی
و به جز روشنی شعشعه ی پرتو خود هیچ نبینی و
گل وصل بچینی

شاعر ناشناس
اگر می دانید شعر از کیست اطلاع دهید، ممنون

++++++++++++++++++++++++
پی نوشت - اکتبر 2013: بعد از مدتها که از نوشتن این پست می گذرد بالاخره پاسخی دریافت کردم. دوستی می گفت که شاعر این شاهکار فریدون حلمی است. ممنون از دوست گرامی مریم که پاسخ را بدست من رساندند

پی نوشت 2- اکتبر 2014
البته این احتمال هم می رود که از سروده های علی حیدری باشد

No comments: