Thursday 18 August 2011

یه زنگ تفریح

داشتم رو ماهنامه سپتامبر کانون فرهنگی و هنری ایرانیان منچستر کار می کردم یهو یاد این جک افتادم که دوستان برای نشریه چند ماه پیش گرداوری کرده بودند. چراش رو مطمئن نیستم. ولی شاید برای این بود که جکش بی ربط به مطالب جدید نشریه نبود. بهرحال باز اونقدر دلم برای این مورچه سوخت که نگو. ولی این دل سوختن اصلا نتونست جلوی خندم رو بگیره. گفتم اینجا هم بنویسمش، شاید به دل شما هم نشست

عشق کور است
از یه مورچه میپرسن: چرا افسرده ای؟
میگه: آخه هفت سال عاشق یه مورچه بودم تازه فهمیدم چای خشک بود


1 comment:

Anonymous said...

من دلم برای چای خشکه سوخت
کاش مورچه بود