Tuesday, 11 November 2008

عشق بیخ ریشِ صاحبشه

[The picture is taken in Wales, UK]

شاید عشق عُصارۀ دوست داشتنه
شاید خود پرستی، خود را سُتودَنه
کسی چه میدونه شاید علتِِ ندامته
یا لحظه ای اشباع شده ازسخاوته
اصلا نوریک شمع تودشتِ ظلمته

هرچی که هست خیلی دلرباست
مثل رقص قاصدکی توی هواست
عطرش بوی بارش زردِ اقاقیاست
رنگش سرخی پرچم ایران ماست
اما آغشته به انواع ناخالصیهاست

خاصیتش شور و شوق و گیجیه
یک نافرمانی یک جور سرپیچیه
تو دنیا برای آدما حکم یک کاچیه
اونهم که ازقدیم گفتند بهترازهیچیه
اصلا نبودنش کشمش بی نخودچیه

ولی نمیخوامش، رفتم که بفروشمش
بگذارم، آبش کنم، بنوشمش ebay تو
جاش یه پالتوبخرم که بشه بپوشمش
یا یه گاو که صبح به صبح بدوشمش
اما کسی نخریدش. نمیشه که بکشمش!

بازبرگشت خورد وآمد نشست بردلم
انگارقسمتمه که سایش باشه روسرم
گفتم میشه بری تا منم برم پی کارم؟
گفت "فکر نکن که من یک سربارم
بگذارراحتت کنم: توآهنگی ومن تارم

This poem was first published on Iranian.com
http://www.iranian.com/Shahireh/2007/May/Eshgh/index.html



+++++++++++++++++++++
© All rights reserved

5 comments:

Shahireh said...

pavocavalry

Thanks for your encouragement

Strategicus said...

beautiful picture

regards

Agha

transoxiana@mail.com

Shahireh said...

Thanks Agha
:)

Strategicus said...

wallah , qaabil i tashakkur neest, khoob jalib aks ast,

ba ehteram

amin agha

transoxiana@mail.com

Shahireh said...

pavocavalry

Amin agha
akharin commentetoon ro alan khondam. bebakhshin ghablan motevajehesh nashodeh boodam.
yek donya mamnoon ke vaght gozashtid

ba ehterah