شاید عشق عُصارۀ دوست داشتنه
شاید خود پرستی، خود را سُتودَنه
کسی چه میدونه شاید علتِِ ندامته
یا لحظه ای اشباع شده ازسخاوته
اصلا نوریک شمع تودشتِ ظلمته
هرچی که هست خیلی دلرباست
مثل رقص قاصدکی توی هواست
عطرش بوی بارش زردِ اقاقیاست
رنگش سرخی پرچم ایران ماست
اما آغشته به انواع ناخالصیهاست
خاصیتش شور و شوق و گیجیه
یک نافرمانی یک جور سرپیچیه
تو دنیا برای آدما حکم یک کاچیه
اونهم که ازقدیم گفتند بهترازهیچیه
اصلا نبودنش کشمش بی نخودچیه
ولی نمیخوامش، رفتم که بفروشمش
بگذارم، آبش کنم، بنوشمش ebay تو
جاش یه پالتوبخرم که بشه بپوشمش
یا یه گاو که صبح به صبح بدوشمش
اما کسی نخریدش. نمیشه که بکشمش!
بازبرگشت خورد وآمد نشست بردلم
انگارقسمتمه که سایش باشه روسرم
گفتم میشه بری تا منم برم پی کارم؟
گفت "فکر نکن که من یک سربارم
بگذارراحتت کنم: توآهنگی ومن تارم
This poem was first published on Iranian.com
http://www.iranian.com/Shahireh/2007/May/Eshgh/index.html
+++++++++++++++++++++
© All rights reserved
5 comments:
pavocavalry
Thanks for your encouragement
beautiful picture
regards
Agha
transoxiana@mail.com
Thanks Agha
:)
wallah , qaabil i tashakkur neest, khoob jalib aks ast,
ba ehteram
amin agha
transoxiana@mail.com
pavocavalry
Amin agha
akharin commentetoon ro alan khondam. bebakhshin ghablan motevajehesh nashodeh boodam.
yek donya mamnoon ke vaght gozashtid
ba ehterah
Post a Comment