Monday 11 November 2013

سن ها بالا می رود ولی عادت ها ثابت می مانند

هم به تحصیل زبان مشغول بودم و هم برای خواندن دروس پیش دانشگاهی به کالج می رفتم. هر روز با کلی آموختنی سر و کله می زدم؛ چه در زمینه علمی و چه اجتماعی بخصوص در باب آداب و رسوم غربی. روزی قرار بود که با تعدادی از همکلاسان به رستوران برویم. شخصی داوطلب رزرو میزی در مکانی مناسب شد و روز بعد اعلام کرد که به فلان رستوران می رویم. از میان هشت، نه نفرمان، یکی از دخترها کمی ناراحت شد و گفت که در این صورت من نمی توانم با شما بیایم چون قیمت غذا در این رستوران برای من زیاد است

شخصی که عهده دار تهیه جا شده بود بلافاصله پرسید: "تو کجا را پیشنهاد می دهی؟" و طرف مقابل هم گفت: "راستش براحتی استطاعت پرداخت بهای غذای بیرون مگر فست فود* را ندارم. با این حال اگر به رستورانی کم خرجتر بروید همراهتان میایم." برنامه ریز پرسید: "آیا می توانی پول غذای مک دونالد را بدهی؟" و چون دختر برایش مقدور بود تصمیم گرفتیم همگی به مک دونالد برویم. جالب تر از صحنه بها ندادن به موقعیت مالی افراد گروه که آن روز شاهدش بودم دنباله ماجرا بود. در طی روزهای بعد نه کسی به دختر مذکور فخری فروخت، نه بر او ترحم کرد، نه منتی سر او گذاشت و نه کلا رفتارش با او فرق کرد. سن افراد در گروه ما بین 17 تا 20 بود. با خودم فکر کردم که اگر چنین موقعیتی در جمع دوستان ایرانی پیش بیاید آیا وضع به همین صورت پایان خواهد یافت

از آن زمان سالها گذشته ولی واقعه ای اخیرا مرا به یاد سوال قدیمی ام انداخت. دوست من چرا باید دیگران را در موقعیتی بگذاری که موجب شرمندگی گروهی شوی. در میان ایرانی ها خیلی ها معتقدند که باید صورتت را با سیلی سرخ کنی تا که دیگران را خوش آید. حکایت، دورهم بودن است و نه مسابقه تعداد ستاره های مکان انتخابی


* fast food
© All rights reserved

1 comment:

Unknown said...

واسه فرشته بودن لازم نیست دو تا بال روی شونه هات باشه.
تو که قلبت آسمونیه