Saturday, 2 July 2011

شاید هرگز ندانی

به : ن.س
++++++
یهو دلم ریخت. دوباره برگشتم صفحه اول و روی لینک محکم تر از قبل کلیک کردم
.
.
.
بازم همون پیغام قبلی
وبلاگی با این آدرس پیدا نشد
سعی کردم آخرین دردنوشته هات رو بیاد بیارم
کلماتی که یکباره به ذهنم ریختند، هراسونم کردند
کاش میشد بهم بگی که حالت خوبه
موردی نیست و رفتنت جز تسلیم به نیاز داشتن انزوایی کوتاه نیست
.
.
.
نگران گلهای باغم
بگو برمیگردی 

© All rights reserved

2 comments:

N.S said...

سلام مهربان م...
اومدم اینجا که باز به ماهی های اون کنار غذا بدم و نوشته هات رو بخونم و لذت ببرم از نازک بینی زنی که از پس نوشته هاش تحسین می کنم روحیات ش رو...
و یهو چشم هام پر شد از اشک...
عجیب خسته ام، عجیب فرسوده و غریب تر از اون به عنوان یه دختر، یه زن از دست داده و خمیده...
ولی خوشحال م که از پس این همه فاصله نگاهی نگران باغ مخفی من و خودم شد...
ممنون بانو...
اگر این شکسته گی دست از وجودم برداره باز خواهم نوشت که من با نوشتن پیوندها دارم ناگسستنی.
برمی گردم بانو
مهربان

Shahireh said...

سلام
چقدر خوب بود که این پیغام رو خواندم
ممنون
:)
هر چند که منم اشکم روون شد

+++
به قول بزرگان
این نیز بگذرد

شکستگی ها جوش میخورن
و میدونم
که لبانت با لبخند پیوندی دوباره خواهند بست

منتظر برگشتت می مانم
xxxx