Wednesday, 10 November 2010

یادم تو را فراموش

امروز وقتی پشت میزت می شینی، مقابل کامپیوترت یک جعبه می بینی
تو جعبه یه خوشه بیتابی هست پر از یاقوتهای ریز آشفتگی
کمی هیجان، نگرانی و سرگیجه با شراره های یک لبخند
شادی و هراسی که رنگ زرد دلتنگی و سرخی اشتباه رو باهم داره
یه پر که روش چند دونه اکلیل آزادی پاشیده شده
جرقه ای از افکاری که شبیه دیوانگیه
یه بغض که شبنم اشک روش نشسته
مشتی خاک نشاط که جوانه زندگی ازش بیرون زده
یه بوسه که لای کاغذ یه جاده مه آلود پیچیده شده
جرعه ای از آبشار تنهایی که حرکت یه دست جریان ممتدش رو میبره
نگین یه آرزو بر طوقی از شیفتگی
سرمشقی از اتنظار و لحظه ای دیدار
یه درجه تب و دل نوشته هایی به نام هذیان

خلاصه
تو این جعبه برات کمی از احساسم
رو گذاشتم
امیدوارم که این یادگاری رو از من بپذیری

I have a gift for you
A box with some of my feelings inside: a teardrop, a kiss, some excitement mixed with fear, a vague sense of willingness to fly, a touch of waiting, happiness and some feverish words that might not even make sense
But I hope you'd accept this box as a token of my devotion
© All rights reserved

6 comments:

Anonymous said...

خيلي زيبا بود خيلي
بطور قطع كسي كه اينو براش نوشتي
مي پذيرش

Shahireh said...

ممنون از حمایتتون

گاهی نوشته ها از یه فکر جوانه میزنه
و خودش شاخ و برگ پیدا میکنه
حالا مخاطبش هر کسی باشه

zari said...

واقعا قشنگ بود فکر خیلی خلاقی داری بهت تبریک میگم

حامد said...

هوووووووم
قشنگ بود خانوم دکتر

Anonymous said...

زيباست آفرين بر شما

Shahireh said...

ممنون از همه دوستان
لطفتون کم نشه
:)