Showing posts with label خراسان گردی. Show all posts
Showing posts with label خراسان گردی. Show all posts

Wednesday, 31 August 2016

چشمه سبز

خراسان گردی – چشمه سبز
از مجموعه ی (توضیحی تصویری) سفرنامه های شهیره


Cheshmeh-e-Sabz, Khorasan
We have been planing to go to Cheshmeh-e-Sabz (The Green Spring) in Khorasan for about 3 years, but every-time things happened until finally in the summer 2016 we managed to visit the place. We had to rely on a guide to take us there as Cheshmeh-e-Sabz is not that well known and there is only a dirt road with uneven surface connecting it to the main roads. Four-wheel drives are ideal as other cars might have problem with the rocky road. There are also places that the road practically becomes  riverbed where the depth of the water can reach to almost half a meter.
Travelling to this secluded place was a real adventure. The best thing was the fact that as I stood on top of the hill looking at the vastness of the spring below I could hear the silence.

سومین سالی بود که برای رفتن به چشمه سبز برنامه ریزی کردیم و اولین باری که نقشه ها نقش برآب نشد  و برنامه کنسل نشد. از قبل شنیده بودم که راه رسیدن به چشمه راه آسانی نیست و کمی برای روبرویی با راهی ناهموار آماده بودیم. البته نهایتا راه به نظرم از آنچه که تصور می کردم بهتر آمد. مناظر اطراف دیدنی بود
به مقاله ای با نام جایگاه ولایت طوس در شاهنامه (مهدی سیدی) در فصلنامه شماره 9 پاژ (صاحب امتیار موسسه فرهنگسرای فردوسی، مشهد. مدیر مسئول: محمد جعفر یاحقی) برخوردم که قسمتی از آن را در زیر اضافه می کنم
 چشمه سبز از دیرباز برای ایرانیان مقدس بوده، چنان که در بندهشن از آن به عنوان چشمه - دریای سوور ... و منشا نیکخواهی و بهر و برکت خوانده شده...ابوریحان بیرونی هم در اواخر قرن چهارم هجری چشمه سو را سبزرود خوانده و به عنوان یکی از پدیده های شگفت طبیعی به معرفی آن پرداخته...در اواخر قرن دهم (سال 867) بخشی از دیواره شمالی چشمه سبز خورده شده و قسمت مهمی از آب آن به صورت سیلی عظیم جاری گردیده که بعد طلا و جواهر زیادی از کناره های چشمه نمایان شده و معلوم ساخته که قبل از اسلام ایرانیان به زیارت چشمه سبز می رفته و جواهرات خود را نثار آن می کردند




قبل از رسیدن به چشمه، کنار رودخانه ی پر آبی توقفی داشتیم و در سایه درختان کنار مسیر رودخانه بساط نهار را چیدیم. سگی هم مهمان ما شد





اطلاعات تابلوی سازمان میراث فرهنگی حاکی از این بود که از این دریاچه در شاهنامه به نام چشمه سو نام برده شده







   

باید بار دیگر به این مکان پرشکوه سفر کنم. اینبار با کپی از شاهنامه. تجربه شاهنامه خوانی در مکانی که در متون اساطیری به آن اشاره شده باید شگفت انگیز باشد

 سفرنامه های شهیره = تحفه سفری برای خوانندگان گرامی شامل مقاله ای کوتاه همراه چند عکس
مجموعه خراسان گردی 
مشهد موزه ی مردم شناسی
رباط سفید 
یخچال قدیمی 
غار مغان  

دیگر سفرنامه های شهیره

© All rights reserved

Tuesday, 19 January 2016

غار مغان

Moghan cave in Khorasan, Iran 
خراسان گردی – غار مغان
از مجموعه ی سفرنامه های شهیره

 روستای مغان 

اولین حسی که حتی پیش از باز کردن چشمانم به آن توجه کردم، کوفتگی بود که ساعد و بازوانم را در تسلط خود داشت. به پهلو غلتیدم، نور چراغ از سالن به درون اتاق خواب می ریخت، بر خلاف آنچه تصور می کردم هنوز صبح نشده بود. دستم را کمی دراز کردم و گوشی موبایل را از میز کنار تخت برداشتم. لحظه ای طول کشید تا قادر به خواندن ساعت در پایین صفحه شدم: 22. فقط دو ساعت خوابیده بودم! با پایین آمدن از تخت متوجه شدم که پاها و کمرم هم به درد و کوفتگی (البته نه به شدت دستانم) مبتلا است. با این وجود، خاطره ی کوه نوردی و غارگردی آن روز، لبخندی بر لبانم نشاند. به مادرم در آشپزخانه پیوستم. صحبت هایمان دور میز شام به خاطرات آن روز و غار مغان اختصاص داشت



 چند سالی میشد که قصد دیدار از غار مغان (ارتفاع از سطح دریا 2870 متر) را داشتم. اینبار هم تا زمانی که پای تابلوی "به طرف غار" نرسیدیم، باور اینکه بالاخره این ناممکن، ممکن شده، مشکل بود. خوشبختانه اقبال یار بود و با گروهی مجرب، راهی این سفر بودم. غار مغان با ارتفاع 1900 متری نسبت به مناطق مجاور، در شصت کیلومتری جنوب مشهد واقع شده. یک ساعت و ربع در جاده ای که در قسمتی به صورت نیمچه گردنه ی حیران بود رانندگی کردیم


کیفی روی شانه، دوربینی دور گردن و کیسه ی پارچه ای همیشگی آذوقه (که بین اقوام و دوستان نزدیک به توبره مشهور است!) همراه داشتم. کفش هایم نامناسب بود و سفارش دوستان مبنی بر لزوم همراه داشتن چراغ قوه را هم که  به کل فراموش کرده بودم.  البته مجهز بودن و یاری همراهان این عدم آمادگی بنده در رویارویی با غار مغان را تا حدودی جبران کرد


 اوائل پاییز بود و درختان پایین دامنه کوه با تن پوش های سبز، طلایی، قرمز و قهوه ای خود تابلویی غرق رنگ که تا پای دامنه کوه کشیده میشد را به نمایش گذاشته بودند. از برگ فرش طلایی عبور کردیم و قدم  در شیب کوهپایه گذاشتیم. بخت یار بود و گرمای آفتاب ملایم و صمیمی بود. با این حال شیب دامنه عجیب نفس گیر بود


گروهی در حال صعود از کوه

 از پایین که نگاه می کردی به نظر با طی مسیری نه چندان طولانی شیب اصلی را پشت سر گذاشته بودی ولی به محض اینکه به نقطه ای که به نظر مسطح میامد می رسیدی، تازه شیب بعدی نمایان میشد که اگر تندتر از شیب پشت سر نبود، به همان اندازه طالب نفس بود. حدود یک ساعت و نیم پیاده روی کردیم تا به دهانه ی غار رسیدیم - این مسیر در بازگشت به 45 دقیقه تقلیل یافت

 در حال صعود به غار مغان

 بعد از طی مسافتی جناب "ش"، راهنمای گروه، که هر شیب را شیب اصلی و گذر از آن را "راهی نمانده" خطاب می کرد، دهانه ی غار را نشان داد. مطمئن نبودم که  آیا  به غار رسیده ایم یا اینکه تازه می شنویم که این دهانه اصلی نیست و باز هم باید صعود کنیم. "صعود به قله های موفقیت با انرژی مثبت" که البته این جمله "س" بود که تا پایان آن روز بیشتر از دهها بار تکرار شد

دو دهانه غار مغان 

دهانه غار، که با ستونی به دو بخش تقسیم شده بود، به دو دروازه ی عظیم می ماند که ورود به مکانی پرشکوه را از همان ابتدا اعلام می کرد. کف غار در قسمت ورودی با ریز خاک پوشانده شده بود. چند گروه دیگر در ابتدای غار بودند، حتی گروهی بچه ای نیز همراه داشتند. پس نباید آنقدر ها هم که به نظر من میامد، رسیدن به دهانه غار دشوار بوده باشد.



چند قدم که پیش رفتیم تاریکی محض به آغوشمان کشید. تازه آنجا فهمیدم که غار مغان از آن "تو بمیری ها" نیست، ولی اشتیاق رفتن بر هراس زیر پوستی غالب بود؛ البته تا زمانی که به اولین پرتگاه رسیدیم. در قسمت هایی مجبور بودم تا چراغ قوه قرضی را به دیگری بسپارم تا بتوانم از کوره راه های باریک دولا دولا، نشسته و حتی گاهی سینه خیز بگذرم. حدود سه ساعت داخل غار بودیم. مهمترین درسی که می بایستی می آموختم، خود را به تقدیر سپردن و اعتماد بود به کسانی که فقط چند ساعت پیش چهره های غریبه ای بیش نبودند ولی خیلی سریع از همراه به حامی ارتقاع پیدا کرده بودند. راستی چه شانسی آوردیم که سردرد "ا" به مسکن ها پاسخ مثبت داد، وگرنه تکلیف ما در گذر از آن پرتگاه کذایی چه بود؟

 با خروج از غار و رسیدن به نور، سر و وضع و لباس هاس گلی خود و دیگر همراهان دیدنی بود. گمانم "ف" بود که آنچه من گل نامیدم را فضولات خفاش خطاب کرد. از کوه پایین امدیم و سری به جوی آب که از چشمه منشا می گرفت، زدیم. دستان گلی ام را در آب فرو بردم، ولی سیاهی کف دستانم با آب پاک نشد. یعنی حق با "ف" بود؟

عکس از شیرزاد

قدمت غار مغان یکصد میلیون سال تخمین زده شده و از مشخصه های آن قندیل های استالاگتیت و استالاگمیت و تزیینات آهکی داخل غار می باشد. هر چند که متاسفانه یادگاری و تبلیغات نوشته شده با اسپری رنگ به صورت تعرضی آشکار بر این گنجینه ها سنگینی می کند. کاش در نگهداری میراث بشری که به امانت بما سپرده شده بیش از این کوشا باشیم

تزئینات آهکی داخل غار

با تشکر فراوان از تک تک افراد تیم 10 نفره (+ سه تن که تا کوهپایه همراه بودند) برای همراهی و راهنمایی و روزی بیاد ماندنی.

شیب دامنه مقابل ورودی غار

چنانچه قصد دیدار از غار مغان را دارید همراه داشتن ابزار مناسب و راهنما الزامی است.


دیگر سفرنامه های شهیره
مشهد موزه ی مردم شناسی
رباط سفید خراسان
یخچال قدیمی - خراسان

© All rights reserved

Saturday, 27 September 2014

مشهد گردی - موزه مردم شناسی رباط ویرانی

Not having a car in Mashhad meant the places that we could easily visit would be limited, this was my first thought. This constraint took us to local sites and museums, despite what I expected there were so much to see and all within a short travelling distance! One of these places was Veirani Anthropology Museum. The most important factor making the visit special was the building itself: a caravanserai made over five centuries ago. This museum is in Veirani 19,Veirani, Mashhad, Iran.

خراسان گردی – موزه مردم شناسی رباط ویرانی


از مجموعه ی سفرنامه های شهیره

 عدو شود سبب خیر  گر  خدا خواهد عین جریانی بود که بی ماشینی در مشهد برای ما ایجاد کرد. اول فکر کردم راه به هیچ جای تازه ای نخواهیم برد، ولی با کمی جستجو دیدم  یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم ! راه دوری نرفتیم ولی چندان نیازی هم نبود چون در نزدیکی های خانه دیدنی ها فراوان بود. یکی از این محل های دیدنی که برخلاف نزدیکی آن تابحال موفق به دیدنش نشده بودم موزه مردم شناسی واقع در رباط ویرانی (ویرانی 19) بود
 این موزه در ساختمان رباط بازسازی شده مربوط به 500 سال پیش (دوره تیموری - صفوی) واقع شده است. در میان نمادهایی از مشاغل گوناگون بنای موزه دیدنی تر از اقلام به نمایش گذاشته شده، خودنمایی می کند

قالی بافی

نخ ریسی و لحاف دوزی

کفاشی

مسگری

حصیربافی

آهنگری

مسگری

کفاشی

(هرکاره تراشی. (هرکاره = ظروف سنگی که در مقابل گرما و آتش مقاوم است

سنگ تراشی

عطاری

قالی و گلیم بافی

سنگ تراشی

نورگیر سقف

نمای داخل موزه

نمای بیرونی موزه

رباط ویرانی


دیگر سفرنامه های شهیره
موزه ویکتوریا و آلبرت لندن
آنالیا، ترکیه
یخچال قدیمی، خراسان
قصر خورشید خراسان

© All rights reserved