Showing posts with label جام جهانی. Show all posts
Showing posts with label جام جهانی. Show all posts

Friday, 27 June 2014

گوگل در جام جهانی







  کلا جام جهانی امسال بازی های دیدنی و پر گل کم نداشتیم. خوشحالم که ایران هم در این دوره شرکت داشت و ممنونم از همه بازیکنان تیم ملی و مربیان آنها



Monday, 23 June 2014

ایران مقابل بوسنی وهرزگوی

بازی چهارشنبه ایران مقابل بوسنی وهرزگوین همزمان با بازی آرژانتین و نیجریه است. این یعنی برای تماشای بازی ایران در منچستر باید در خانه هایمان بمانیم، چون حتما بازی آرژانتین روی صفحه بزرگ* نمایش داده می شود
   کلی در اینترنت چرخیدم تا متوجه شدم بازی بعدی ایران مستقیم از کانال آی.تی.وی4 پخش می شود
خلاصه به آن دسته از دوستانی که قصد دارند بازی را بیرون تماشا کنند توصیه می کنم که مطمئن بشوند که بازی ایران پخش می شود 

__________
برای خودم ترجمه کردم که  صفحه بزرگ معنی* 
big screen
است. اگر ترجمه ای بهتر می دانید ممنون می شوم بمن هم اطلاع بدهید. قبلا سپاسگزارم

© All rights reserved

Sunday, 22 June 2014

بچه ها متشکریم

Love it when football units strangers that politicians try so hard to separate. Iran's Team Meli was fantastic in their game against Argentina.

+++

 مشکلات راه انداختن مهمانی بزرگ  در دیار انگلستان کم نیست، از کوچکی خانه ها گرفته تا نبود یا کمبود امکاناتی چون اجاق گاز چند شعله با امکان پخت هم زمان چند نوع غذا، تا دسته دسته بودن دوستانی که باید با هم دعوت بشوند و یا نشوند، خلاصه لیست ادامه دارد ولی به همین بستده می کنم. همانطوری که قبلا هم گفتم گاهی که می خواهی مهمانی راه بیندازی مجبوری به علت فراوانی دوستان (چشمک) و کمبود امکانات از خیرش بگذری. با این حال وقتی برای برنامه ای مثل تماشای فوتبال ایران در مکانی عمومی می خواهی چند نفری را همراه کنی، همه چیز صورت دیگری پیدا می کند. دیروز هم برای بازی ایران و آرژانتین گروه پر بار فوج فوج  دوستان ما به یک نفر تقلیل یافت! بازم دم حدود 40 تا ایرانی دیگه که برای تماشای بازی آمدند گرم و جای دوستان غایب هم خالی

دیروز صبح حدود سه صبح بیدار شده بودم و دل توی دلم نبود. خورد و خوراک هم که به کلی از برنامه روزانه ام حذف شده بود. دلم به قول معروف مثل سیر و سرکه می جوشید و نمی توانستم تا بعد از ظهر و شروع بازی صبر کنم. خلاصه روز با طمانینه گذشت. چند ساعتی به شروع بازی مانده بود که به گرانادا و محل عمومی تماشای فوتبال رسیدیم تا "ع" ماشین را جایی پارک کند و به ما بپیوندد، ما جلوی باجه رسیدیم، مچ بندهای ورود را به دور مچ هایمان زدند و خوش آمد گویان ما را به سمت صندلی ها روانه کردند. جز من و "آ" ایرانی دیگری دیده نمی شد.  در ابتدا برای سرگرمی بازی فوتبال ساحلی بین کاستاریکا و یوروگوا را شاهد بودیم که خودش تجربه ی جالبی بود، در فواصل نیمه بازی آنها و همچنین در نیمه بین بازی ایران و آرژانتین هم رقص سمبا داشتیم که یک جورایی فضا را به قولی برزیلی کرده بود




   فوتبال ساحلی بین کاستاریکا و یوروگوا 


 برای کشیدن شدن پرچم روی صورت هایمان به صفی که برای همین منظور تشکیل شده بود پیوستیم و خواستیم تا پرچم ایران را روی صورتمان بکشند. از خانمی که صورت مرا نقاشی می کرد پرسیدم می دانی پرچم ایران چه رنگی است؟ پاسخ مثبت داد و گفت همینه دیگه و پرچم را در لیست پرچم ها نشانم داد و گفت که به نظرم  امروز ایران خوب بازی بکنه. گفتم امیدوارم. خلاصه با صورت های نقاشی شده به جمع پیوستیم و بقیه فوتبال ساحلی را تماشا کردیم. تا اینکه بازی با برنده شدن کاستاریکا به پایان رسید



 بلاخره بازی ایران و آرژانتین شروع شد. خوشبختانه از سردرگمی و گیجی معمول بچه ها خبری نبود (هورا!). از ابتدا تیم ملی معرکه بود، نیمه دوم از آن هم بهتر. گویا همه و از همه مهمتر خود بچه ها باور داشتند که می توانند در مقابل آرژانتینی ها بایستند و نفس کش بطلبند



هواداران ایران با وجود اینکه تعدادشان از افرادی که پیراهن های سفید و آبی پوشیده بودند کمتر بود حضورشان ملموس بود و بعد از مدتی انگلیسی های حاضر هم به جمع تشویق کنندگان ایران پیوستند.  تا توانستیم داد زدیم، هول کردیم، ترسیدیم، امیدوار شدیم، دلمان سوخت، عصبانی شدیم، خوشحال، پر از غرور و ... خلاصه خیلی احساسات ضد و نقیض را همزمان زیستیم. نگاه من مرتب به ساعتی بود که زمان بازی را نشان می داد. 60 دقیقه اول تمام شد بدون گل و 60 دقیقه دوم هم همین طور... ولی شد آنچه نمی باید می شد. خب قسمت نشد ولی با چنین بازی کردن، برد و باخت مهم نبود، ایران از خیلی جهات برنده از مبارزه بیرون آمد. برای من بعد از بازی ایران و امریکا، بازی ایران و آرژانتین دومین بازی خاطره آفرین ایران در جام جهانی بود



مکان برای خانواده ها بخصوص ایده آل بود. بچه ها با شن و ماسه مشغول بودند و بزرگ تر ها هم فوتبال تماشا می کردند. اغذیه و نوشیدنی هم که به فروش می رفت. رقص سمبا هم که تماشاچیان خودش را داشت



داشت یادم می رفت بگم که مجری برنامه با پایان گرفتن فوتبال  در صحنه حاضر شد و از طرفداران تیم ایران برای همراهی و حمایت در طول بازی تشکر کرد. به سمت ماشین رفتیم، در راه چند نفر که از روی لباس هایمان متوجه شده بودند طرفدار ایران هستیم، از بازی بچه ها تعریف کردند. وقتی به خانه رسیدیم همسایه ها و دوستان انگلیسی هم برایمان پیام تبریک داشتند. این اولین بار در عمرم بود که چنین اتفاقی را تجربه می کردم. تا بازی بعدی بعدی ایران چه شود

© All rights reserved



Saturday, 21 June 2014

تاپ، تاپ قلب یا صدای برخورد توپ با زمین



خب، چند ساعتی بیشتر به بازی دوم ایران در جام جهانی نمانده، اینجا دوستان استقبال چندانی برای تماشای عمومی بازی ایران و آرژانتین نشان ندادند. ولی امیدوارم که ما چند نفر تنها طرفداران تیم ایران نباشیم. البته اگر هم تقدیر اینطور رقم خورد، اشکالی نداره. باز هم میگیم ایران ایران

امیدوارم که تیم ملی، امروز دفاعی بازی نکنه
بچه ها ما همه به فکرتونیم و در هیجان و ترس و امید با شما شریکیم
ولی ما گل می خوایم یاالله


© All rights reserved

Thursday, 19 June 2014

بازی بعدی ایران را با هم ببینیم

قابل توجه دوستانی که در منچستر و حومه زندگی می کنند
برای تماشای بازی ایران و آرژانتین روز شنبه از طریق
big screen
 نیاز به تهیه بلیت هست. البته بلیت رايگان است ولی بدون بلیت راه نمی دهند
بلیت را می شود همان روز جلوی در تهیه کرد، از  بعد از ظهر باجه های بلیت باز می شود. خیلی خوب می شود طرفداران ایران هم آنجا باشند. اخلاق خوش، رنگ سبز و سفید و قرمز و طبل و دهل یادتون نرود. به امید دیدار تک تک شما در شنبه و صد البته بازی خوب تیم ملی
ما گل می خوایم یالله

آدرس و نقشه محل
ITV Fever Pitch, Old Granada Studios, Quay Street, Manchester, M60 9EA

 بلیت پیش فروش تمام شده. سایت زیر برای اطلاعات بیشتر 

© All rights reserved

Tuesday, 17 June 2014

اولین بازی ایران - جام جهانی 2014

نظر شخصی


چاره ای جز انتظار نبود، با اینکه خیلی هیجان زده بودم باید تا ساعت 8 شب صبر می کردم تا بازی ایران و نیجریه شروع شود. فقط امیدوار بودم که بازیکنان تیم ملی با آرامش بیشتری از من روزشان را شروع کرده باشند. ناخن هایم را با سه رنگ سبز، سفید و قرمز تزیین کردم و طبق معمول سر کلاس حاضر شدم. در پایان کلاس مایکل فرم شرط بندی را از کیفش بیرون آورد و شروع به تکمیل آن کرد. گاهی هم برای اطمینان و به عنوان مشورت، ضمن آنکه  فرم را تکمیل می کرد، نام تیم های که فکر می کرد برنده می شوند را بلند بلند برای کلاس می خواند. حواسم به او و پیش بینی هایش که یکی بعد از دیگری اعلام می شد نبود، ولی وقتی گفت "بازی بعدی نیجریه برنده خواهد بود"، فوری اعتراض کردم که "کی گفته؟ اصلا هم همچین اتفاقی نخواهد افتاد". طفلک مایکل، فوری معذرت خواست و گفت "ببخشید باید می گفتم که ایران می بره" و یکی دیگر پرسید، ایران یا عراق؟! دفعه اول نبود که فردی انگلیسی، ایران و عراق را با هم اشتباه می گرفت. بهرحال ناخن هایم را نشان دادم و گفتم "ایران، ایران با پرچمی این رنگی". خلاصه نمی دانم که مایکل روی فرمش کدام تیم را برنده پیش بینی کرد ولی خیلی مهم نبود 

باید سریع به خانه برمی گشتم و برای بازی آماده می شدم. مدتی بعد با بوق و کرنا در خانه "م" دور هم جمع شدیم. باید مرتب به خودم گوشزد می کردم تا  نفس کشیدن فراموشم نشود... بازی آغاز شد. حدود یک ربع اول گیجی معمول بچه ها و جوگیر شدنشان برایم عادی بود، ولی وقتی به شیوه معمول دفاعی بازی کردن ادامه دادند فهمیدم که خبری از بازی تهاجمی نخواهد بود. خلاصه بازی بدون گل به پایان رسید و به نظرخیلی ها مخصوصا دوستان داخل ایران، بچه ها بازی خوبی ارائه دادند. ولی به نظر من حیف که طبق معمول عقب کشیده بودند و کمابیش بازی در زمین ایران انجام شد. به قول "ر" رنگ سبز پیراهن حریف بچه ها را گیج کرده و آنها را با چمن اشتباه می گیرند. باری، آندو و دژاگه (طفلکی تنها باید خط حمله را تشکیل می داد، پس بقیه کجا بودند؟ آهان چسبیده به گل خودمان!) بهتر از بقیه بودند. کاش بازی را بعدا برای بچه ها تحلیل کنند و در تیم در مورد نقاط ضعف و قوت بازیکنان صحبت بشود. خلاصه که شانس آوردیم که گل نخوردیم ولی امیدوارم که بچه ها در بازی بعدی ترس را کنار بگذارند و بازی را به زمین مقابل هم بکشانند. شخصا گمان نمی کنم ما شانسی در مقابل آرژانتین داشته باشیم ولی باخت با یک بازی خوب در مقابل آرژانتین هم برای خودش برد است. البته می دانم که در اقلیت هستم و خیلی ها مخالفند. بهرحال باید دید برای آن روز مربی و تیم چه نقشه ای کشیده اند

ولی خودمانیم تماشاچیان ایرانی حاضر دراستادیوم معرکه بودند. صدای تشویق هایشان و "ایران، ایران" گفتنشان گاهی فضای استادیوم را پر می کرد. امیدوارم برای بازی های بعدی هم به همین ترتیب ادامه دهند

بهرحال یک امتیاز داریم و برای این امتیاز ممنون تیم هستیم ولی خواهشا بچه ها حمله کننین


َ گزارش بازی ایران و نیجریه
http://www.telegraph.co.uk/sport/football/world-cup/10903500/Iran-vs-Nigeria-World-Cup-2014-live.html
© All rights reserved

Sunday, 15 June 2014

ایران، ایران

چقدر زود تپش قلبم شروع شده هنوز بیشتر از 24 ساعت به اولین بازی ایران مانده ولی حسابی رفتم تو حس فوتبال. پارسال  برای آخرین بازی مقدماتی ایران مقابل کره جنوبی (در خرداد  1392) ایران بودیم. تازه از راه رسیده بودیم و گیجی راه هنوز از سرم نپریده بود که بازی ایران شروع شد.  جلوی تلوزیون نشستیم و به تشویق تیم از راه دور و پای گیرنده ی تلوزیون پرداختیم. بازی را دقیقا یادم نمی آید ولی گل قوچان نژاد را کاملا به خاطر دارم. حتی می دانم در آن لحظه کجای اتاق ایستاده بودم و چگونه سعی داشتم با دوربینم عکسی از تصویر تلویزونی بیندازم


 بعد از پایان بازی صدای بوق اتومبیل ها ما را هم وسوسه کرد تا به خیابان برویم و از نزدیک شاهد جشن و شادی مردم باشیم. بودن در ایران آنهم در چنین موقعیتی شانسی فوق العاده بود. چند ساعت در ترافیک گره خورده ای که نه راه پیش و نه راه پس، پیش پای ما می گذاشت گذراندیم و بالاخره تصمیم گرفتیم که مسیر را پیاده طی کنیم. اگرچه مسیر خیلی هم طولانی نبود، ولی از انجا که مادر هم با وجود ناراحتی که داشت همپای ما میامد کمی نگران بودم. با این حال تنها چاره پیاده رفتن بود. هر طوری بود، مسیر را طی کردیم و به جمعیت انبوهی که دور هم جمع شده بودند پیوستیم


خیلی از جوان ها مشغول رقص و پایکوبی بودند و بقیه هم با کف زدن و سوت همراهی می کردند. نیروی انتظامی از دور همه چیز را زیر نظر داشتند ولی کاری نداشت و جمعیت را راحت گذاشته بودند تا انرژی خود را تخلیه کنند. جالب اینجا بود که شعارهای مردم رنگ سیاسی هم بخود گرفت: "پا قدم روحانی، رفتیم جام جهانی". بستنی و ذرت بدست کنار جمعیت ایستاده بودیم و نگاه می کردیم. حواسم هم به مادر بود (بخصوص بعد از  پیاده روی نسبتا طولانیمان) و هم به بچه ها. حدود نیم ساعت که گذشت نفهمیدم از کجا و چه کسی شروع به انداختن ترقه کرد. جمعیت مثل ساردین در قوطی کنسرو بهم چسبیده بودند و ترقه ها یکی بعد از دیگری وسط جمعیت می افتاد، عجیب اینجا بود که برای اکثریت این امری طبیعی بود ولی  به نظر من موقعیت کمی نگران کننده شد، تصمیم به برگشت گرفتیم. باز هم باید راهی طولانی را پیاده میامیدیم ولی خوشبختانه انرژی راه یافتن تیم ملی به جام جهانی در وجود تک تک ما حلول کرده بود و توانستیم خودمان را به خانه برسانیم. خلاصه آنروز با خستگی جسمی ولی پر از شعفی فراموش نشدنی به خانه برگشتیم و اکنون ... بازهم ما گل می خوایم یالله   

 © All rights reserved