Wednesday, 18 August 2010

به گل آفتاب گردانم

Mashhad, Iran

"من پری کوچک غمگینی را می شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد"

و هر شب به گل آفتابگردانی مغمومتر از خود که زندانی خاک مرطوب مزرعه ای دوردست است، مینگرد. پري كوچك تنپوش غمش را بر شاخه خمیده درخت فراموشی میاویزد و برای گل آفتابگردان که سرش را در برگهای پلاسیده اش مخفی کرده تا ماه را نبیند نسیم را با آوایی از جنس امواج آرام اقیانوس می آلاید
گفتم که "من پری کوچک غمگینی را میشناسم؟" نه! اشتباه گقتم من آن گل آفتاب گردان را میشناسم


© All rights reserved

4 comments:

Anonymous said...

زيباست
مخصوصا آخرش

Shahireh said...

ممنون دوست گرامی

zari said...

kheli ziba bud mersi

Shahireh said...

mer30 az shoma ke vaght migzarin va neveshtehay mano mikhonin
;)