You have stumbled across a floating bottle. Are you interested enough to read the content of the message inside?
مهم نیست که کی هستم و چی هستم. سخنی دارم با سنگ صبور قلم؛ آنرا بشنو، اگر مایلی
سلام . خوبید ؟ اینو دیدم یاد مطلبی افتادم . خاطره ای بود از اکبر عبدی و حسین پناهی علیه الرحمه آقای اکبر عبدی گفته : یک روز سرد زمستونی رفته بودیم سر فیلمبرداری . حسین پناهی رو دیدم با لباس کمی اومده . گفتم حسین سرما نخوری . کاپشنتو چرا نپوشیدی . حسین گفت : دادمش به کسی . اکبر عبدی پرسید : چرا ؟ تو که خیلی اونو دوست داشتی . حسین جواب داد : آره من فقط دوسش داشتم ولی اون بنده خدا هم دوسش داشت هم بهش احتیاج داشت . روحش شاد
4 comments:
سلام . خوبید ؟
اینو دیدم یاد مطلبی افتادم . خاطره ای بود از اکبر عبدی و حسین پناهی علیه الرحمه
آقای اکبر عبدی گفته : یک روز سرد زمستونی رفته بودیم سر فیلمبرداری . حسین پناهی رو دیدم با لباس کمی اومده . گفتم حسین سرما نخوری . کاپشنتو چرا نپوشیدی . حسین گفت : دادمش به کسی .
اکبر عبدی پرسید : چرا ؟ تو که خیلی اونو دوست داشتی .
حسین جواب داد : آره من فقط دوسش داشتم ولی اون بنده خدا هم دوسش داشت هم بهش احتیاج داشت .
روحش شاد
سلام حامد جان
ممنون، خوب خوب
امیدوارم که شما هم خوب باشین
مرسی از این مطلبی که اضافه کردید
چقدر هم زیبا بود
روحش شاد
zibast
afarin
afarin be sarayandash
va yadesh gerami
+
mamnoon az shoma
Post a Comment