"من پری کوچک غمگینی را می شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد"
و هر شب به گل آفتابگردانی مغمومتر از خود که زندانی خاک مرطوب مزرعه ای دوردست است، مینگرد. پري كوچك تنپوش غمش را بر شاخه خمیده درخت فراموشی میاویزد و برای گل آفتابگردان که سرش را در برگهای پلاسیده اش مخفی کرده تا ماه را نبیند نسیم را با آوایی از جنس امواج آرام اقیانوس می آلاید
گفتم که "من پری کوچک غمگینی را میشناسم؟" نه! اشتباه گقتم من آن گل آفتاب گردان را میشناسم
© All rights reserved
زيباست
ReplyDeleteمخصوصا آخرش
ممنون دوست گرامی
ReplyDeletekheli ziba bud mersi
ReplyDeletemer30 az shoma ke vaght migzarin va neveshtehay mano mikhonin
ReplyDelete;)