شعرهای فروغ این روزا بیشتر از همیشه به دلم میشینه، نشستن که نه، به دلم چنگ میزنه. چه زیبا مینوشته و چه پرقدرت! این شعر رو که می خواندم با خودم فکر کردم که اینو فقط ننوشته، انگار فلز احساس رو تو کوره درد تف داده و ذوب شدۀ تالم رو با قالب سوز فرم بخشیده. شعر رنگ حزن داره و بوی اندوه، با این حال از لطافت هم بی بهره نیست
رها شده، رها شده، چون لاشه ای بر آب"
به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم
به سوی ژرف ترین غارهای دریایی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
"از حس مرگ تیر کشیدند
فروغ فرخزاد
به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم
به سوی ژرف ترین غارهای دریایی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
"از حس مرگ تیر کشیدند
فروغ فرخزاد
© All rights reserved
2 comments:
بازم خیلی زیبا. ولی من میگم قلم خود تو خیلی زیباست به جملاتت دقت میکنم. آدم فکر میکنه تو هم شاعری
هورا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کلی شرمنده شدیم زری جان
:)))
ممنون
Post a Comment