همانطور که قبلا هم گفته شد 1000 بیت از داستان گشتاسپ تا قسمتی که در جلسه پیش خواندیم (آگاهی ارجاسپ از خالی ماندن بلخ از پادشاه و سپاه ایران) را فردوسی به دقیقی نسبت می دهد. در این قسمت به "انجام شدن کار دقیقی" می پردازیم و ماجرای گشتاسپ را در جلسه ی بعد دنبال می کنیم
چو این نامه افتاد در دست من
به ماه گراینده شد شست من
سپس به نقل از فردوسی گفته می شود که ابیاتی به دستم رسید که به نظرم ابیات قویی نیامد (اشاره به ابیات سروده شده توسط دقیقی دارد). بهتره اگر سرودن اینگونه باشد اصلا متن نوشته نشود، اینگونه متنی را نوشتن مثل زجر کشیدن در معدنی می ماند که در آن سنگ قیمتی نیست. -- خودم را محقق شاهنامه نمی دانم ولی همان نیمچه آشنایی که با طبع بلند فردوسی در طی سالیان گذشته پیدا کرده ام بمن می گوید که احتمالا این ابیات به فردوسی نسبت داده شده و در طی باز نویسی نسخه های خطی اثر به آن اضافه شده. بعید میاید که فردوسی بخواهد قدرت قلم خود را با کوچک نشان دادن کار دیگری به رخ بکشد. احترام فردوسی به نوشته ی دقیقی به حدی است که عین آن ابیات را در کاخ بلند بی زوال خویش جای داده. ارادت فردوسی به نقش دقیقی در سرودن شاهنامه بخصوص وقتی به خواندن بقیه ابیات ادامه می دهیم واضح تر می شود
نگه کردم این نظم سست آمدم
بسی بیت ناتندرست آمدم
من این زان بگفتم که تا شهریار
بداند سخن گفتن نابکار
دو گوهر بد این با دو گوهر فروش
کنون شاه دارد به گفتار گوش
سخن چون بدین گونه بایدت گفت
مگو و مکن طبع با رنج جفت
چو بند روان بینی و رنج تن
به کانی که گوهر نیابی مکن
چو طبعی نباشد چو آب روان
مبر سوی این نامه ی خسروان
دهن گر بماند ز خوردن تهی
ازان به که ناساز خوانی نهی
حال اگر قسمت بالا را نادیده بگیریم و تک بیت اول را به دنباله ی ابیات بچسبانیم می بینیم که فردوسی از متنی می گوید که به دستش رسیده و آنرا به جامی از گهر تشبیه کرده که داستان های بسیار قدیمی در آن نوشته شده بوده و دقیقی بخش کوچکی از این مرجع را به صورت نظم در آورده. اینجا باز فردوسی به جایگاه دقیقی اشاره می کند که بزرگان به او ارج می نهادند و از همین رو صاحب مال و منال شده بود. خود این ابیات خواننده را در قبول ابیاتی که به ضعف سرودهای دقیقی از قول فردوسی پرداخته به شک می اندازد
یکی نامه بود از گه باستان
سخنهای آن برمنش راستان
چو جامی گهر بود و منثور بود
طبایع ز پیوند او دور بود
گذشته برو سالیان شش هزار
گر ایدونک پرسش نماید شمار
نبردی به پیوند او کس گمان
پر اندیشه گشت این دل شادمان
گرفتم به گوینده بر آفرین
که پیوند را راه داد اندرین
+++
اگرچه نپیوست جز اندکی
ز رزم و ز بزم از هزاران یکی
همو بود گوینده را راه بر
که بنشاند شاهی ابر گاه بر
همی یافت از مهتران ارج و گنج
ز خوی بد خویش بودی به رنج
+++
به شهر اندرون گشته گشتی سخن
ازو نو شدی روزگار کهن
سپس فردوسی از زحمات خودش برای سرودن شاهنامه می گوید و اینکه سالها پس از تکمیل اثر، شاهنامه را پیش خودش نگه داشته تا اینکه نهایتا آنرا به سلطان محمود تقدیم می کند و اینگونه است که اولین قدم برای ماندگاری شاهنامه برداشته می شود
من این نامه فرخ گرفتم به فال
بسی رنج بردم به بسیار سال
+++
ندیدم سرافراز بخشنده یی
به گاه کیان بر درخشنده یی
مرا این سخن بر دل آسان نبود
بجز خامشی هیچ درمان نبود
+++
سخن را چو بگذاشتم سال بیست
بدان تا سزاوار این رنج کیست
+++
جهاندار محمود با فر و جود
که او را کند ماه و کیوان سجود
سر نامه را نام او تاج گشت
به فرش دل تیره چون عاج گشت
به بخش و به داد و به رای و هنر
نبد تاج را زو سزاوارتر
بیامد نشست از بر تخت داد
جهاندار چون او ندارد به یاد
سپس فردوسی مجدد به رزم توران (به فرماندهی ارجاسپ) با ایران (به پادشاهی گشتاسپ) می پردازد
کنون رزم ارجاسپ را نو کنیم
به طبع روان باغ بی خو کنیم
این قسمت را در جلسه ی بعدی شاهنامه خوانی در منچستر دنبال خواهیم کرد. ممنون از همراهی شما
در کانال تلگرام دوستان شاهنامه خلاصه داستان به صورت صوتی هم گذاشته می شود. در صورت تمایل به کانال بپیوندید
لغاتی که آموختم
طبایع = جمع طبع یا سرشت. طبایع اربع: چهار عنصر باد، خاک، آب و آتش
طبایع = جمع طبع یا سرشت. طبایع اربع: چهار عنصر باد، خاک، آب و آتش
جود = جوانمردی، بخشش
ابیانی که خیلی دوست داشتم
گه بزم زر و گه رزم تیغ
ز خواهنده هرگز ندارد دریغ
قسمت های پیشین
ص 1004 آمدن لشکر ارجاسپ ببلخ و کشته شدن لهراسپ