بالاخره به اولین صبح 1392 رسیدیم. اولین روز سال جدید با آفتاب شروع شد. بعد از مدتها آفتابی نیمه جون وسط ظهر روز تخت ولو شده بود. خسته تر و غمگین تر از آن بودم که به آغوش باز آفتاب بی اعتنا بمانم و برای اولین بار پس از مدتها خودم را به چرت بعداز ظهر مهمان کردم. آفتاب پشت پنجره فرحبخش بود. امروز پیامی از دوستی قدیمی داشتم که اشک شوق به چشمانم آورد. چقدر مایلم این ضرب المثل را باور کنم: سالی که نکوست از بهارش پیداست
© All rights reseved
1 comment:
سلام شهیره عزیز.
سال نو رو بهت تبریک میگم و امیدوارم سال بسیار خوبی در پیش داشته باشی. ممنونم که به یادم بودی
Post a Comment