قرنطینه 2020، در قرنطینه ماه ژوئیه را از طریق اینترنت در کنار هم خواندیم
یازدهمین جلسه در قرنطینه
در دوران پادشاهی نوشینروان هستیم. در قسمت پیش خواندیم که شطرنج از هند به ایران آمد. پادشاه هند گمان نمیکرد که ایرانیان بتوانند شیوهی آن بازی جدید را کشف کنند. بوزرجمهر نه تنها نحوهی بازی شطرنج را کشف کرد بلکه بازی تختنرد را هم در پاسخ درست کرد
کاروانی پر از هدایا فراهم شد و نوشینروان نامهای به همراه بوزرجمهربه پادشاه هند میفرستد و میگوید که فرستادهی تو با شطرنج آمد و ما موفق به کشف نحوهی آن بازی شدیم. اکنون هدایایی را همراه تخت نرد ییش تو میفرستیم. اگر شما قادر به کشف قوانین بازی تختنرد نشدید بیش از انچه که ما برای تو فرستادیم به ما برگردان
بفرمود تا ساروان دو هزار
بيارد شتر تا در شهريار
ز باري که خيزد ز روم و ز چين
ز هيتال و مکران و ايران زمين
ز گنج شهنشاه کردند بار
بشد کاروان از در شهريار
چوشد بارهاي شتر ساخته
دل شاه زان کار پرداخته
فرستاده راي را پيش خواند
ز دانش فراوان سخنها براند
يکي نامه بنوشت نزديک اوي
پر از دانش و رامش و رنگ و بوي
سر نامه کرد آفرين بزرگ
به يزدان پناهش ز ديو سترگ
دگر گفت کاي نامور شاه هند
ز درياي قنوج تا پيش سند
رسيداين فرستاده راي زن
ابا چتر و پيلان بدين انجمن
همان تخت شطرنج و پيغام راي
شنيديم و پيغامش امد بجاي
ز داناي هندي زمان خواستيم
به دانش روان را بياراستيم
بسي راي زد موبد پاک راي
پژوهيد وآورد بازي به جاي
کنون آمد اين موبد هوشمند
به قنوج نزديک راي بلند
شتروار بار گران دو هزار
پسنديده بار از در شهريار
نهاديم برجاي شطرنج نرد
کنون تا به بازي که آرد نبرد
برهمن فر وان بود پاک راي
که اين بازي آرد به دانش به جاي
ز چيزي که ديد اين فرستاده رنج
فرستد همه راي هندي به گنج
وراي دون کجا راي با راهنماي
بکوشند بازي نيايد به جاي
شتروار بايد که هم زين شمار
به پيمان کند راي قنوج بار
کند بار همراه با بار ما
چنينست پيمان و بازار ما
پادشاه هند هم وقتی پیام نوشینروان را میشنود هفت روز برای کشف نحوهی بازی تختنرد وقت میخواهد
چوخورشيد رخشنده شد بر سپهر
برفت از در شاه بوزرجمهر
چو آمد ز ايران به نزديک راي
برهمن بشادي و را رهنماي
ابا بار با نامه وتخت نرد
دلش پر ز بازار ننگ ونبرد
چو آمد به نزديکي تخت اوي
بديد آن سر و افسر و بخت اوي
فراوانش بستود بر پهلوي
بدو داد پس نامه خسروي
ز شطرنج وز راه وز رنج راي
بگفت آنچه آمد يکايک به جاي
پيام شهنشاه با او بگفت
رخ راي هندي چوگل برشگفت
بگفت آن کجا ديد پاينده مرد
چنان هم سراسر بياورد نرد
ز بازي و از مهره و راي شاه
وزان موبدان نماينده راه
به نامه دورن آنچه کردست ياد
بخواند بداند نپيچد ز داد
ز گفتار اوشد رخ شاه زرد
چو بشنيد گفتار شطرنج و نرد
بيامد يکي نامور کدخداي
فرستاده را داد شايسته جاي
يکي خرم ايوان بياراستند
مي و رود و رامشگران خواستند
زمان خواست پس نامور هفت روز
برفت آنک بودند دانش فروز
به کشور ز پيران شايسته مرد
يکي انجمن کرد و بنهاد نرد
یک هفته همه اندیشمندان هند دور هم انجمن میکنند تا راز بازی تخت نرد را بیابند ولی به جایی نمیرسند. روز نهم بوزرجمهر میگوید که مهلت شما پایان یافت و ما بیش از این دستور نداریم که اینجا ماندگار شویم و باید برگردیم. موبدان و بزرگان هند که موفق به کشف نحوه باری نشده بودند همه ناراحت میشوند. بوزرجمهر قوانین بازی را یک به یک توضیح میدهد همه اندیشمندان هند، بزرگی و دانش بوزرجمهر را تحسین میکنند و از مسائل دیگر نیز از او میپرسند. بعد از آن پادشاه هند به بوزرجمهر کلی هدایا میدهد و خراج یک ساله هند را هم با هدایا به ایران روانه میکنند.
به يک هفته آنکس که بد تيزوير
ازان نامداران برنا و پير
همي بازجستند بازي نرد
به رشک و براي وبه ننگ و نبرد
بهشتم چنين گفت موبد به راي
که اين را نداند کسي سر زپاي
مگر با روان يار گردد خرد
کزين مهره بازي برون آورد
بيامد نهم روز بوزرجمهر
پر از آرزو دل پرآژنگ چهر
که کسري نفرمود ما را درنگ
نبايد که گردد دل شاه تنگ
بشد موبدان را ازان دل دژم
روان پر زغم ابروان پر زخم
بزرگان دانا به يک سو شدند
به ناداني خويش خستو شدند
چو آن ديد بنشست بوزرجمهر
همه موبدان برگشادند چهر
بگسترد پيش اندرون تخت نرد
همه گردش مهرها ياد کرد
سپهدار بنمود و جنگ سپاه
هم آرايش رزم و فرمان شاه
ازو خيره شد راي با راي زن
ز کشور بسي نامدار انجمن
همه مهتران آفرين خواندند
ورا موبد پاک دين خواندند
ز هر دانشي زو بپرسيد راي
همه پاسخ آمد يکايک به جاي
خروشي برآمد ز دانندگان
ز دانش پژوهان وخوانندگان
که اينت سخنگوي داننده مرد
نه از بهر شطرنج و بازي نرد
بياورد زان پس شتر دو هزار
همه گنج قنوح کردند بار
ز عود و ز عنبر ز کافور و زر
همه جامه وجام پيکر گهر
ابا باژ يکساله از پيشگاه
فرستاد يک سر به درگاه شاه
يکي افسري خواست از گنج راي
همان جامه زر ز سر تا به پاي
بدو داد وچند آفرين کرد نيز
بيارانش بخشيد بسيار چيز
شتر دو ازار آنک از پيش برد
ابا باژ و هديه مر او را سپرد
يکي کاروان بد که کس پيش ازان
نراند و نبد خواسته بيش ازان
بوزرجمهر با نامهی پادشاه هند که در آن از درایت و دانش بوزرجمهر سخن رفته بود و اعلام شده بود که خراج یک سال را به ایران فرستاده راهی ایران میشود. نوشینروان هم با خوشحالی و با آغوش باز بوزرجمهر را میپذیرد و برای بخت و اقبال خود و داشتن کسی مثل بوزرجمهر در دستگاه خود خدا را شکر میکند
بيامد ز قنوج بوزرجمهر
برافراخته سر بگردان سپهر
دلي شاد با نامه شاه هند
نبشته به هندي خطي بر پرند
که راي و بزرگان گوايي دهند
نه از بيم کزنيک رايي دهند
که چون شاه نوشين روان کس نديد
نه از موبد سالخورده شنيد
نه کس دانشي تر ز دستور اوي
ز دانش سپهرست گنجور اوي
فرستاده شد باژ يک ساله پيش
اگر بيش بايد فرستيم بيش
ز باژي که پيمان نهاديم نيز
فرستاده شد هرچ بايست چيز
چو آگاهي آمد ز دانا به شاه
که با کام و با خوبي آمد ز راه
ازان آگهي شاد شد شهريار
بفرمود تاهرک بد نامدار
ز شهر و ز لشکر خبيره شدند
همه نامداران پذيره شدند
به شهر اندر آمد چنان ارجمند
به پيروزي شهريار بلند
به ايوان چو آمد به نزديک تخت
برو شهريار آفرين کرد سخت
ببر در گرفتش جهاندار شاه
بپرسيدش از راي وز رنج راه
بگفت آنک جا رفت بوزرجمهر
ازان بخت بيدار و مهر سپهر
پس آن نامه راي پيروزبخت
بياورد و بنهاد در پيش تخت
بفرمود تا يزدگرد دبير
بيامد بر شاه دانش پذير
چو آن نامه راي هندي بخواند
يکي انجمن درشگفتي بماند
هم از دانش و راي بوزرجمهر
ازان بخت سالار خورشيد چهر
چنين گفت کسري که يزدان سپاس
که هستم خردمند و نيکي شناس
مهان تاج وتخت مرا بنده اند
دل وجان به مهر من آگنده اند
شگفتي تر از کار بوزرجمهر
که دانش بدو داد چندين سپهر
سپاس از خداوند خورشيد وماه
کزويست پيروزي و دستگاه
در پایان فردوسی اعلام میکند که داستان شطرنج و طلخند را اینگونه شاخ و برگ دادم ولی در آنچه تا کنون خواندیم هیچ اشارهای به طلخند نبوده - یادداشتی به خود: ابیات گم شده؟
برين داستان برسخن ساختم
به طلخند و شطرنج پرداختم
دیگر اتفاقات دوران پادشاهی نوشینروان، میماند برای جلسهی بعدی شاهنامهخوانی در منچستر. سپاس از همراهی شما
خلاصه داستان به صورت صوتی هم در کانال تلگرامی دوستان شاهنامه گذاشته میشود. در صورت تمایل به کانال در لینک بپیوندید
https://t.me/FriendsOfShahnameh
https://t.me/FriendsOfShahnameh
کلماتی که آموختم
برهمن = برهمن . [ ب َ رَ م َ / ب َ هََ م َ ] (ص ، اِ) در سانسکریت به معنی مطلق پیشوایان روحانی ، یکی از سه طبقه ٔ مردم در آیین برهمایی
تیزویر = هوشیار
تیزویر = هوشیار
خبیره = | گوسپند که جماعتی بشرکت خریده ذبح کنند. پشم نیکوی گوسپند از اول بریدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
برای کلمه شترنج (چترنگ هندوان) ... روایتی عامیانه و متأخر از ابوریحان بیرونی در باب شطرنج، آن را با همان مفهوم غله مربوط میسازد: مطابق روایت ابوریحان بیرونی در داستان پیدایی شطرنج شرهام (دارای روش بُرّا و شکست دهنده) راجه هند به وزیر خود سیسا (معلم) بن دهیر (دانا) متعهد میشود در مقابل اختراع شطرنج دانه های گندم بر اساس محاسبه خاص خود سیسا به وی اهدا کند. در نزد ابوریحان بیرونی خود نام مشابه این پادشاه در داستان ارسال شطرنج توسط دیوشیرم (دارای روش بُرّای خدایگانی) راجه هند به ایران نیز که از برای آزمودن خرد و دانایی ایرانیان دربار انوشیروان صورت گرفته تکرار شده است که گویند بزرگمهر بُختگان هم در برابر آن تخته «نرد» (نیواردشیر / نردشیر) را بساخت و به هندوستان فرستاد؛ داستان روائی این امر در رساله پهلوی ماتیگان چترنگ آمده است، ر . ک: ایران در زمان ساسانیان (کریستن سن)، ترجمه رشید یاسمی https://vista.ir/w/a/16/040y3.
ابیاتی که خیلی دوست داشتم
چوخورشيد رخشنده شد بر سپهر
برفت از در شاه بوزرجمهر
چو آمد ز ايران به نزديک راي
برهمن بشادي و را رهنماي
ابا بار با نامه وتخت نرد
دلش پر ز بازار ننگ ونبرد
همه پاسخ آمد يکايک به جاي
خروشي برآمد ز دانندگان
ز دانش پژوهان وخوانندگان
که اينت سخنگوي داننده مرد
نه از بهر شطرنج و بازي نرد
شجره نامه
اردشیر --- شاپور--- اورمزد --- بهرام --- بهرام بهرام --- بهرام بهرامیان--- نرسی --- اومزد ---شاپور (دوم) ---اردشیر نکوکار (برادر شاپور دوم)-- شاپور سوم --- بهرام شاپور --- یزدگرد بزهکار (برادر بهرام شاپور) --- بهرامگور --- یزدگرد --- هرمز --- پیروز (برادر هرمز) ---بلاش (پسر کوجم پیروز) --- قباد (پسر بزرگ پیروز) که به دست مردم از شاهی غزل شد --- جاماسپ (برادر کوچک قباد) --- قباد (مجدد پادشاه میشود) --- کسری با لقب نوشین روان
اردشیر --- شاپور--- اورمزد --- بهرام --- بهرام بهرام --- بهرام بهرامیان--- نرسی --- اومزد ---شاپور (دوم) ---اردشیر نکوکار (برادر شاپور دوم)-- شاپور سوم --- بهرام شاپور --- یزدگرد بزهکار (برادر بهرام شاپور) --- بهرامگور --- یزدگرد --- هرمز --- پیروز (برادر هرمز) ---بلاش (پسر کوجم پیروز) --- قباد (پسر بزرگ پیروز) که به دست مردم از شاهی غزل شد --- جاماسپ (برادر کوچک قباد) --- قباد (مجدد پادشاه میشود) --- کسری با لقب نوشین روان
قسمتهای پیشین
1618داستان پدید آمدن شترنج در هندوستان ص
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment