دیشب آخرین شب شعر کانون فرهنگی و هنری ایرانیان منچستر در 1392 بود. به مناسبت عید نوروز با گروه شاهنامه خوانی کانون برنامه ای اجرا کردیم
فردوسی _ احرا آقا کیومرث
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
.
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
جهان کرده ام از سخن چون بهشت
کزین پیش تخم سخن کس نکشت
.
از آن نامداران و گردنکشان
که دادم یکایک از ایشان نشان
چو کاووس و کیخسرو تاجور
چو رستم چو روئین تن نامور
چو گودرز و هشتاد پور گزین
سواران میدان و شیران کین
چو شاه اردشیر و چو شاپور او
چو بهرام و نوشیروان نکو
همه مرده در روزگار دراز
شد از گفت من نامشان زنده باز
چو عیسی من آن مردگان را تمام
سراسر همه زنده کردم به نام
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
هر آنکس که دارد هُش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
انوری : اجرا خانم افسانه
آفرین بر روان فردوسی
آن خجسته نهاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده
نظامی :اجرا علی آقا
سخنگوی پیشینه دانای طوس
که آراست روی سخن چون عروس
در آن نامه کان گوهر سفته راند
بسی گفتنی ها ناگفته ماند
اگر هر چه بشنیدی از باستان
بگفتی، دراز آمدی داستان
که آراست روی سخن چون عروس
در آن نامه کان گوهر سفته راند
بسی گفتنی ها ناگفته ماند
اگر هر چه بشنیدی از باستان
بگفتی، دراز آمدی داستان
شهریار : اجرا آقای رحیم زاده
فلک یکچند ایران را اسیر ترک و تازی کرد
در ایران خوان یغما دید و تازی ترکتازی کرد
چو از شهنامه فردوسی چو رعد اندر خروش آمد
به تن ایرانیان را خون ملیت بجوش آمد
امامی : اجرا شهیره
در خواب شب دوشین من با شعرا گفتم
کای یکسره معناتان با لفظ به همدرسی
شاعر ز شما بهتر شعر آنِ که نیکوتر
از طایفه تازی وز انجمن فـــــــــرسی
آواز بر آوردند یکرویه همه گفتند
فردوسی و شهنامه شهنامه و فردوسی
ابن یمین : اجرا آقا همایون
نکته ای کاندر سخن فردوسی توسی نشاند
تا نپنداری که کس از زمره ی فرسی نشاند
اول از بالای کرسی برزمین آمد سخن
او دگر بارش به بالا برد و بر کرسی نشاند
چنانچه علاقمندید به کارگاه های شاهنامه خوانی ملحق شوید با من یا با کانون در تماس باشید
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment