Thursday, 9 January 2014

امروز بنام بی کاری سکه خورده

می خواهم چشمانم را ببندم
و امروز فقط به رویا بپردازم 
از هر چیزی که بعد منفی دارد جدا باشم و دور
نه دغدغه کارهای خانه را می خواهم
 و نه گرفتاری کارهای بیرون از خانه
نه همراهی دوست و نه جدال با دشمن
فقط جاده ای خاکی
 با کفش های مقاوم در مقابل باران
پالتوی پشمی و شال گردن بلندم کافی است
 +++
  مرا در کلبه ی میان راه خواهی یافت
کنار آتش و دودی
 که از کنده ی نمدار درون بخاری هیزمی بر می خیزد
  ردیفی شکلات تلخ
 کتابی در دستانم
و دیگر هیچ
.
.
.
و در این هیچی دنیایی است
 از تو فوق اشباع

© All rights reserved

1 comment: