Tuesday, 1 October 2013

در کنار یک رویای خصوصی

بالاخره کارها جور شد. پول بلیت و هتل پرداخت شد و ما هم عازم لندن. پنج نفر توی ماشین نشستیم و با لبهای پر از لبخند راه افتادیم. طفلکی "م" که همه راه رانندگی کرد و از آن هم طفلک تر کمک راننده و جهت یاب گرامی جناب "ست نوو"1 که کم مانده بود جوش بیاورد و از همراهی با ما سر باز بزند. ولی خب هر طوری بود ما را تحمل کرد و "کج دار مریز"  تا مقصد در خدمت بود
   
از اینکه تاتر در سالنی به عظمت تاتر رویال2 برگزار می شد خیلی خوشحال بودم. دفعه اول بود که به این تاتر میامدم و چقدر خوب که یک تاتر ایرانی بهانه بودنم در این سالن پرشکوه شد.  دم در غلغله بود. گمان نمی کنم که چنین جمعیتی بتواند تماما متشکل از تاتر بروها باشد. با خودم فکر کردم آیا بدون حضور بازیگرانی چون بهروز وثوقی و گلشیفته امکان گردهمایی این تماشاچیان در کنار هم بود؟ پاسخ این سوال حتی برای خود من هم مهم نبود. مهم آن بود که تمام راه را آمده بودیم و بموقع در صندلی های خود جا گرفتیم و قرار بود بازی بازیگران پرآوازه ای را ببینیم 



نمایش با ایفای نقشی از بهروز وثوقی شروع شد. شاید فقط حضور وی می توانست از ابتدا القا کنندۀ فضای نوستالژی حاکم بر نمایش باشد. با اینکه عکس های جدید بهروز وثوقی را قبلا دیده بودم، دیدن وی در پرده اول نمایش با مو و ریش سپید در نقش پیرمردی که دچار فراموشی شده به یکباره گذر زمان را یادآور شد. گویا  پس از این همه سال او هنوز هم می بایست با همان چهرۀ دوران جوانیش روی صحنه میامد و نیامد





در پایان نمایش ایرج جنتی عطایی هم بروی صحنه آمد و به ابراز احساسات تماشاچیان پاسخ داد




از اینکه توفیق حضور در این تاتر را داشتم خیلی خوشحالم. قصد تحلیل نمایش نامه یا  بازی های این تاتر را ندارم. ولی توصیه می کنم که کسانی که فرصت و امکان دیدن این نمایش را دارند، خود را به دیدن این نمایش مهمان کنند.فقط  این را اضافه می کنم که برای من بیشتر از همه گلشیفته در صحنه درخشید  



با نظر "س" که از بزرگی سالن نمایش چنان راضی نبود تا حدودی موافقم. اگرچه سالن تاتر رویال، مرکزی باشکوه است کمتر حسی با حس تماشای بازیگران تاتر از نزدیک و درک حالت چهره آنان در حین بازی رقابت می کند.  بازی ها را دوست داشتم و بودن در تاتر رویال و به تماشای یک رویای خصوصی نشستن را. البته دیر آمدن چند نفری که صندلیشان اتفاقا در کنار صندلی من بود و صحبت های همین همسایه گرامی با تلفن همراهش در حین نمایش از تجارب منفی آن شب بود. به نظر اشکالی هم در میکروفن خانم فرخ نیا وجود داشت و گاهی شنیدن صحبت های ایشان آسان نبود

با این احوال شبی بود به یاد ماندنی و سفری پر خاطره. ممنون از همه دست اندرکاران نمایش و البته همسفران گرامی





1. Sat Nav
2. http://en.wikipedia.org/wiki/Theatre_Royal,_Drury_Lane



© All rights reserved

3 comments:

Anonymous said...

cheghadr khoob v che aksaei ghashangi ...omidvaram ke safar khosh ghozashteh basheh . Mitra

ghafoirmusic said...

salam.inja 2min munde be nime shabe.shabetun bekheyr.azinke be webam sar mizanid mamnunam.baratun emailesh mikonam

lili.photography2 said...

واااي خش به حالتوووون،منم خيلي دلم ميخواست اين نمايش رو ببينم