نه پیمانی برای هم پیمانی بسته ایم
نه پیاله ای در بزم هم پیاله ای شکسته ایم
نه خلوت پیله ای را زیسته ایم
نه به بهانه ی با هم بودن بندی را گسسته ایم
نه پیوسته از هم دوری جسته ایم
در فازی یکسان، نه در بر و نه بی هم زیسته ایم
اسمش را هر چه می خواهی بگذار
شاید هم قطارانی که جوهر شک را زیسته ایم
شاید جوانه هایی که بر شاخ دوستی رسته ایم
شاید دیوانگانی در چله عقل نشسته ایم
شاید مردگانی که به دم هم زنده ایم
شاید درنگی در توفانی پویا و خسته ایم
شاید دیوانگانی در چله عقل نشسته ایم
شاید مردگانی که به دم هم زنده ایم
شاید درنگی در توفانی پویا و خسته ایم
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment