داستان تا جایی رسیده بود که زال نامه ای برای پدر می نویسد و در آن نامه از عشق خود به رودابه خبر می دهد و از پدر چاره می جوید. سام با ستاره شناسان گفتگو می کند و از آنان می پرسد که نتیجه وصلت این دو چه خواهد شد و آنها هم نوید بدنیا آمدن فرزندی شایسته را دادند
ز مادر بزادم بران سان که دید
ز گردون به من بر ستمها رسید
پدر بود در ناز و خز و پرند
مرا برده سیمرغ بر کوه هند
+++
یکی کار پیش آمدم دل شکن
که نتوان ستودنش بر انجمن
پدر گر دلیرست و نراژدهاست
اگر بشنود راز بنده رواست
من از دخت مهراب گریان شدم
چو بر آتش تیز بریان شدم
ستاره شب تیره یار منست
من آنم که دریا کنار منست
به رنجی رسیدستم از خویشتن
که بر من بگرید همه انجمن
اگر چه دلم دید چندین ستم
نیارم زدن جز به فرمانت دم
چه فرماید اکنون جهان پهلوان
گشایم ازین رنج و سختی روان
+++
ازین مرغ پرورده وان دیوزاد
چه گویی چگونه برآید نژاد
+++
ستاره شناسان به روز دراز
همی ز آسمان بازجستند راز
بدیدند و با خنده پیش آمدند
که دو دشمن از بخت خویش آمدند
به سام نریمان ستاره شمر
چنین گفت کای گرد زرین کمر
ترا مژده از دخت مهراب و زال
که باشند هر دو به شادی همال
ازین دو هنرمند پیلی ژیان
بیاید ببندد به مردی میان
کلماتی که آموختم
گوپال = گرز آهنی
دیزه = رنگ بخصوص رنگ سیاه
کنام = آشیانه
سنان = سرنیزه
اورنگ = گام
خنک = خوش، خرم
151
© All rights reserved