Thursday, 24 January 2019

دوستی سنگ و پروانه

#داستانک

تکه سنگ از نسیم ملایمی که حرکت ظریف بال پروانه ایجاد کرده بود متوجه‌ی پروانه‌ای که دور او چرخ می‌خورد شد. پروانه روی سنگ نشست و از آب جویبار نوشید. سنگ، چشم بر خال‌های قرمز و قهوه‌ای بال پروانه داشت. پروانه خندید و گفت ببخشید که اینجا نشستم ولی این تنها راهی بود که بتوانم آب بنوشم. سنگ خندید و گفت تا هر مدتی که خواستی اینجا بنشین و خستگی درکن، از دیدار و هم‌صحبتی با تو خرسندم. برایم از آسمان بگو از خورشید که می‌توانی به سمت او حرکت کنی. پروانه خندید و گفت نه مرا با خورشید کاری نیست من شیفته‌ی شمع هستم. سنگ به فکر فرو رفت، عجب من اگر به خوش‌اقبالی تو بودم حتما تا جایی که توان داشتم در جهت رسیدن به خورشید می‌کوشیدم و اینگونه صحبت‌شان پیرامون خورشید گل کرد. مدتی گذشت و جلسات وصف خورشید آن دو را به دوستان خوبی تبدیل کرد. تا اینکه پروانه حوصله‌اش از سکونی که سنگ دچار آن بود سر رفت و از سنگ خواست تا همراه او کمی حرکت کند. سنگ که نمی‌خواست دل پروانه را بشکند پذیرفت و تمام کوشش خود را کرد اما تنها کاری که توانست انجام دهد کمی قل خوردن با جریان آب بود که فقط او را چند قدمی دورتر از آنجا که بود، برد. سنگ خجل از پروانه به او گفت که تقدیر من سکون است و نمی‌توانم با تو بیایم. پروانه هم در ابتدا فکر کرد این امر صدمه‌ی چندانی به دوستیشان نمی‌زند ولی بعد از مدتی اشتیاق پرواز در اوشکوفا شد و پای‌بندیش به بودن کنار سنگ دلش را زد. با سنگ خداحافظی کرد و رفت. مدتی بعد اما دلش برای گفتگو پیرامون خورشید تنگ شد و به جانب سنگ برگشت. این‌بار می‌خواست که بماند ولی هم سنگ و هم خود او می‌دانستند که دوستی بین پروانه و سنگ امری است نامترادف و همان هم شد که باز بعد مدتی پروانه رفت. این‌بار مدت زیادی را از سنگ دور بود. تا اینکه روزی سنگ که بی‌حوصله به زمزمه‌ی جویبار گوش سپرده بود به نظرش آمد که صدای گنگ بال پروانه را هم می‌شنود. نگاهش را به بالا دوخت و ناگهان پروانه را دید که دور او چرخ می‌خورد. سنگ اگرچه از بازگشت پروانه جانی تازه گرفته بود ولی ازاینکه پروانه باز او را تنها بگذارد می‌ترسید ولی در مقابل اصرار پروانه تسلیم شد و باز هم پروانه به دور سنگ می‌گشت و از سرزمین‌های دور برای سنگ می‌گفت. بدیهی بود که پروانه حوصله‌اش سر برود و باز هم سنگ را ترک کند. این‌بار اما سنگ می‌دانست که اگر برگشتی هم باشد او نباید به این بازی بیش از این تن دهد. 

#شهیره_سنگریزه 
© All rights reserved

No comments: