Wednesday, 6 November 2013

در کنار تاریخ بیهقی - 3

جلسه پیش داوطلب خواندن شدم و اگرچه خواندنم بی اشتباه نبود، ولی تمرین جرات خواندن را دوست داشتم
این هفته هم یک صفحه خواهم خواند

نکات جالب
به استثنای شاهنامه (به عنوان یک اثر حماسی)، گمان می کردم بیشتر کتاب های ما در نام بردن زنان بزرگ ایران و ثبت نقش آنها در فرهنگ و تاریخ ما بخیل بوده اند. ولی هر چه بیشتر آثار قدیمی (که هنوز هم در دسترس هستند) را می خوانم می بینم که اگر اهمالی هم در کار هست، از ماست. چند سال پیش وقتی تصادفی به نام "مهستی گنجوی" برخوردم و در مورد اشعار این آزاداندیش با چند نفر اهل ادب صحبت کردم، متوجه شدم که متاسفانه کمتر با این بزرگ بانوی ایران آشنا هستند 

 تصمیم گرفتم برای برنامه مفاخر ایران (رادیو صدای آشنا)  لیستی از بزرگ زنان ایران زمین تهیه کنم تا حداقل شنوندگان این برنامه با آنها آشنا شوند. هر گاه کار کمی تکمیل تر شد در اینجا نیز خواهم نوشت و ممنون می شوم چنانچه با اطلاعات خود در این راه همراهیم کنید

باری به تاریخ بیهقی برگردیم. به نام حره ختلی (عمه سلطان مسعود) برخوردیم و نامه ای که وی به سلطان مسعود نوشته و وی را به حفظ تاج و تخت و گرفتن زمام امور تشویق کرده و بدین گونه نقشی کلیدی را در سیر تاریخ ایران بازی کرده 

 و پس فردا مرگ او (سلطان محمود) را آشکار کنیم، و نماز خفتن آن پادشاه را به باغ پیروزی دفن کردند... سواران مسرع رفتند هم در شب ... تا برادر، محمد بزودی اینجا آید و برتخت ملک نشیند...امیر داند که از برادر این کار بزرگ برنیاید و این خاندان را دشمنان بسیارند و ما عورات و خرائن به صحرا افتادیم (آشکار شدن) ... که کارها که تا کنون می رفت.  بیشتر به حشمت پدر بود و چون خبر مرگ وی آشکارا گردد کارها از لونی دیگر گردد... سخت به تعجیل بسیح آمدن کن تا این تخت ملک و ما ضایع نمانیم.* ص 47

 نکته قابل تامل دیگر این بود که گویا در آن روزگار برای عزا سپید می پوشیدند

و د یگر روز بار داد با قبا و ردای و دستاری سپید و همه اعیان و مقدمان و اصناف لشکر به خدمت آمدند سپیدها پوشیده و بسیار جزع بود و سه روز تعزیتی ملکانه به رسم داشته آمد چنانچه همگان پسندیدند.* ص 49

وقتی قسمت بالا را می خواندیم (ه) موبدی که چند ماه پیش در یزد ملاقات کردم به خاطرم آمد و تن پوش سر تا پا سپیدی که به تن داشت. عجیب است اکنون که برای مراسم عزا سیاه پوشیم خیلی از افراد مذهبی (به رغم مکروه بودن این رنگ از نظر اسلام) پوشیدن لباس سیاه را یک نوع پاکدامنی می دانند. (یادداشتی به خودم: سوال زبیدا در مورد علاقه ایرانیان به رنگ سیاه). امروزه حتی انتخاب تن پوشی به رنگی غیر از سیاه برای زن ها گاهی به معنی کوششی برای جلب توجه کردن آنان دانسته می شود. (یادداشتی به خودم: مطلبی در مورد انتخاب رنگ سیاه برای گروهی که شاید طبق گفته دکتر (ب) سیاه جامگان )بود خوانده ام. باید بگردم و مطلب را پیدا کنم و اینجا اضافه کنم

لغاتی که آموختم
کوتوال = قلعه بان، دژبان
لون = رنگ
ممنون از "ک" برای تصحیح این قسمت: "درستش "لون" هست. یعنی رنگ. می گه کار از لونی دیگر شد، یعنی کار از رنگی دیگر شد (یا رنگی دیگر گرفت) اون "ی" نکره است که آخر کلمه ی رنگ هم میاد. وگرنه خودِ لغت "لون" هست و نه "لونی

منبع
تاریخ بیهقی، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، توضیحات و تعلیقات و فهارس: منوچهر دانش پژوه، انتشارات هیرمند، تهران، 1376

لینک های مربوط در همین سایت
نوشته پیشین در مورد تاریخ بیهقی
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/search?q=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C

مهستی گنجوی
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/02/blog-post_03.html

© All rights reserved

2 comments:

احمدی فرد said...

و مادر حسنک زنی بود سخت جگر آور. چنان شنودم که این حدیث قریب دو سه ماه از او نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکرد چنان که زنان کنند. بلکه بگریست به درد چنان که حاضران از درد وی خون گریستند...

Shahireh said...

ممنون از ياداوري بجا

موفق باشيد